رهبر معظم انقلاب اسلامي در سخنان ديروز خود در جمع اعضاي اتحاديه راديو- تلويزيون‌هاي اسلامي محورهاي مهمي را در سیاست خارجی كشور و همچنين عرصه خاورميانه مطرح كردند كه شايد به نوعي بتوان آن را مهم‌ترين سرفصل‌هاي آينده جهت‌گيري نظام جمهوري اسلامي به خصوص در خاورميانه عنوان كرد.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ مقام معظم رهبری در سخنان ديروز خود در جمع اعضاي اتحاديه راديو- تلويزيون‌هاي اسلامي محورهاي مهمي را در سياست خارجي كشور و همچنين عرصه خاورميانه مطرح كردند كه شايد به نوعي بتوان آن را مهم‌ترين سرفصل‌هاي آينده جهت‌گيري نظام جمهوري اسلامي به خصوص در خاورميانه عنوان كرد.
تأكيد بر مقابله با نفوذ امريكا در خاورميانه شايد مهم‌ترين نكته‌اي بود كه رهبري در سخنان خود به آن اشاره كردند و آن را به عنوان يك راهبرد اصولي براي جمهوري اسلامي ايران برشمردند و اينكه ايران اجازه تقسيم عراق و سوريه را به امريكا نخواهد داد.
سخنان رهبري در حقيقت تكرار موضع اوليه ايشان در نماز عيد فطر بود كه اين نكته را مورد تأكيد قرار دادند كه سياست نظام جمهوري اسلامي در حمايت از دولت‌هاي منطقه به خصوص دولت‌هاي قانوني عراق و سوريه به هيچ عنوان تغيير نخواهد كرد و اين سخنان دقيقاً پس از اعلام امضاي برجام اعلام شد.
موضع‌گيري كه در بحبوحه اعلام توافق ابهامي جدي را براي امكانپذير بودن هرگونه تعامل ايران و امريكا در سطح منطقه باقي گذاشت.

تجزيه ايران و خاورميانه بزرگ‌ترين هدف استعمار در خاورميانه
واقعيت آن است كه پس از اعلام جمع‌بندي مذاكرات در وين امريكايي‌ها تلاش فراواني براي رسيدن به يك تفاهم بزرگ‌تر در سطح منطقه را با ايران آغاز كردند. نشريه پوليتيكو كه به عنوان نشريه‌اي دست راستي در امريكا فعاليت مي‌كند به اين نكته اشاره كرد كه اوباما تلاش مي‌كند با استفاده از تفاهم هسته‌اي يك بازآرايي جديد را در منطقه آغاز كنند.
به طور حتم مذاكره با امريكايي‌ها براي حل مسائل منطقه‌اي مي‌تواند طرفداراني در داخل كشور داشته باشد، اما سؤال اصلي اينجاست كه چرا نظام جمهوري اسلامي ايران در برابر هرگونه تعامل با امريكا مي‌ايستد و در تقابل كامل با آن حركت مي‌كند؟ نگاهي به جغرافياي ايران در طول 200 سال گذشته واقعيت تلخي را براي استراتژيست‌هاي ايراني به نمايش گذاشته است. ايران همواره در حال تقسيم شدن بوده است. اين سياست‌ در ابتدا به صورت جدي توسط روسيه تزاري دنبال شده است و سپس امپراتوري استعماري انگليس آن را با جدا كردن افغانستان و بلوچستان به طور جدي پيگيري كرده است.
حتي روي كار آمدن رژيمي همچون پهلوي دوم متكي به ذخاير ارزي ناشي از صدور نفت و ارتشي قدرتمند نيز نتوانست از چنين فرآيندي جلوگيري كند و در سال 1349 بحرين كه در سال 1339 به عنوان استان چهاردهم ايران شناخته شده بود در مقابل باز‌پس دادن جزاير سه‌گانه از ايران جدا و به عنوان يك كشور مستقل به رسميت شناخته شد.
چنين روندي استراتژيست‌هاي ايراني را به اين نتيجه رسانده است كه صرفنظر از دولت حاكم بر ايران، سياست غايي قدرت‌هاي جهاني در هر دوره‌اي تقسيم ايران و تبديل آن به واحد‌هاي كوچك‌تر قوميتي است همانگونه كه اين سياست درباره امپراتوري عثماني و تبديل آن به چندين كشور كوچك‌تر دنبال شد و همچنان نيز تبديل همان كشورها و بازآرايي دوباره مرزها جزو سياست‌هاي قدرت‌هاي جهاني در منطقه خاورميانه محسوب مي‌شود. اين امر زماني بيش از پيش خود را نشان داد كه نشريه آتلانتيك در سال 2007 نقشه‌اي خيالي از منطقه خاورميانه منتشر كرد كه در آن ايران تبديل به كشوري كوچك‌تر در منطقه فلات مركزي خاورميانه شده بود و بخش‌هاي مختلفي از آن همچون بلوچستان، خوزستان، منطقه آذربايجان و كردستان با الحاق به ساير كشورها مناطقي مستقل را تشكيل داده بودند.
نكته جالب اينجاست كه اين سياست هم‌اكنون به صورت نعل به نعل از سوي امريكايي‌ها دنبال مي‌شود و مقامات امريكاي به صراحت از تقسيم عراق و سوريه سخن مي‌گويند. در حالي كه اين دو كشور هنوز عضو رسمي جامعه جهاني شناخته مي‌شوند و چنين سخناني عملاً مداخله در امور داخلي آنها محسوب مي‌شود.
از اين رو چندان بي‌دليل نيست كه دولتمردان ايراني حضور يك دولت قدرتمند در منطقه را در مخالفت مستقيم با منافع قدرت‌هاي جهاني در هر دوره‌اي بدانند و لاجرم تأمين منافع ملي خود را در رويارويي با قدرت مسلط در هر دوره تعريف كند.

امريكا بزرگ‌ترين دشمن ايران بوده و است
در همين راستا صرفنظر از دوران جنگ سرد، نظام جمهوري اسلامي همواره ايالات متحده را به عنوان بزرگ‌ترين خطر براي تغيير در منطقه خاورميانه برخلاف منافع ملي خود تعبير كرده است.
پس از پايان سردرگمي استراتژي امريكا در دوران فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و انهدام نظام دوقطبي در دنيا، كنترل تمام‌عيار منطقه خاورميانه يكي از سياست‌هاي قطعي اين كشور در افق برنامه‌ريزي‌هاي كلان امنيتي تعريف شده است و پس از وقايع يازدهم سپتامبر حملات نظامي امريكا به عراق و افغانستان نمادي از تلاش سخت اين كشور براي تسلط بر اين منطقه مهم تعبير مي‌شد.
در چنين شرايطي ايران به عنوان بزرگ‌ترين كشور منطقه است كه با تاريخي چند هزار ساله بزرگ‌ترين مانع براي تسلط يك قدرت بزرگ براي منطقه محسوب مي‌شود. در طول دوران رياست جمهوري جرج بوش منازعات ايران و امريكا در فواصل زماني معين به نقطه اوج خود نزديك مي‌شوند به گونه‌اي كه در سياست امنيت ملي سالانه امريكا، ايران به عنوان بزرگ‌ترين خطر براي ايالات متحده طبقه‌بندي مي‌شد. با اين حال گذشت زمان و فرسايش منابع حياتي امريكا در دو جنگ بزرگ باعث شد تا سياست ‌فشار نظامي در منطقه خاورميانه به نقطه پاياني خود نزديك شود.

اقتصاد امريكا توان تحمل جنگ ديگري را ندارد
بحران اقتصادي ناشي از هزينه‌كرد 3 هزار ميليارد دلار بودجه نظامي در دو جنگ عراق و افغانستان عملاً توان مالي ماشين جنگي امريكا را با مشكل روبه‌رو كرده است.
پنتاگون بر اساس گزارش‌هاي اقتصادي دفتر بودجه كنگره امريكا بايد طي 10 سال آينده نزديك به 400‌ميليارد دلار صرفه‌جويي كند و اين مسئله به معناي آن است كه اين كشور توانايي آغاز هيچ جنگ جديدي را طي 10 سال آينده نخواهد داشت.
از سوي ديگر اين كشور بايد خود را آماده مقابله با توان روزافزون چين به عنوان يك قدرت نوظهور بين‌المللي در عرصه نظام جهاني كند و اين مسئله به معني اين است كه نيروهاي نظامي مستقر در خاورميانه بايد تخليه و به سمت ديگر دنيا منتقل شوند. از اين رو تمايل امريكا براي مذاكره با ايران را مي‌توان در چارچوب حل منازعات موجود در منطقه خاورميانه براي متمركز كردن توان اين كشور در ساير نقاط دنيا تعبير كرد اما سؤال اصلي اينجاست كه آيا منافع ملي ايران نيز در چارچوب همين رابطه مي‌گنجد؟

چرا ايران در مقابل امريكا خواهد ايستاد
رهبر معظم انقلاب اسلامي در سخنراني‌هايشان بارها بر اين نكته تأكيد كرده‌اند كه جمهوري اسلامي ايران در مقابل هر گونه نفوذ فرهنگي و سياسي ايالات متحده امريكا چه در منطقه و چه در سطح خاورميانه خواهد ايستاد و به هيچ عنوان چنين اجازه‌اي را نخواهد داد.
به نظر مي‌رسد علاوه بر ادبيات غيرمنطقي دولتمردان امريكايي كه ريشه در فرهنگ اين كشور دارد دورنماي تغييرات اساسي در چينش قدرت‌هاي جهاني در دنيا سبب شده است تا رهبري عالي ايران از پذيرفتن پيشنهادات مدعايي طرف مقابل براي هرگونه ديالوگ يا برقراري رابطه اكراه داشته باشد.

قدرت امريكا در حال ته كشيدن است
واقعيت آن است كه بر اساس پيش‌بيني‌هاي تمام مؤسسات اطلاعاتي غربي و حتي شرقي تا 20 سال آينده امريكا ديگر قدرت اول دنيا نخواهد بود.
افول قدرت اقتصادي امريكا از رتبه اول به رتبه دوم به نظر مي‌رسد در سال 2025 رخ بدهد و همچنين كاهش توان نظامي كشور، بزرگ‌ترين نمود خارجي چنين مسئله‌اي محسوب مي‌شود.
در چنين شرايطي كمترين وابستگي به قدرت ايالات متحده مي‌تواند به بزرگ‌ترين امتياز براي هر كشوري مبدل شود چراكه عملاً آن را از تلاطم‌هاي ناشي از چنين تغييري مصون داشته و با عنوان يك كشور مستقل از قدرت‌هاي جهاني توان بازيگري فراواني را در عرصه جهاني به آن مي‌بخشد.
با همين ديدگاه است كه به نظر مي‌رسد رهبران ايران از ايجاد يك ديالوگ دوجانبه با ايالات متحده امريكا پرهيز مي‌كنند چراكه آن را سرمايه بزرگ براي آينده ميان‌مدت مي‌دانند كه ديگر اين كشور قدرت اول دنيا نباشد.
در سال 2003 و با سرنگوني حكومت صدام نيز چنين فرصتي براي دو كشور به وجود آمد و ايران مي‌توانست به عنوان كشوري كه هشت سال عليه صدام‌حسين جنگيده است بزرگ‌ترين همكار اين كشور در اشغال عراق باشد. با اين حال پرهيز ايران از چنين همكاري‌اي نه تنها سبب گسترش نفوذ ايران در كشورهاي عربي شد بلكه در دوران انقلاب‌هاي عربي نيز اين سياست ضدامريكايي تبديل به يك نقطه قوت براي ديپلماسي عمومي ايران شد.
حال بر طبق همين قاعده ايران مقابله با امريكا را اصلي‌ترين امتياز خود در مسير تبديل شدن به يك قدرت جهاني مي‌بيند؛ افقي كه شايد رهبر معظم انقلاب اسلامي آن را در چارچوب منافع ميان مدت ايران اسلامي ارزيابي مي‌كنند؛ زماني كه امريكا ديگر «شماره يك» جهان نباشد. در آن زمان ايران مي‌تواند خود را به عنوان يك قدرت مسلط در عرصه جهاني معرفي كرده و نقشي مهم در عرصه بين‌المللي بر عهده بگيرد؛ دورنمايي كه هم‌اكنون نيز بسياري آن را پيش‌بيني مي‌كنند. (+)

مهدي پورصفا

"Our President, analytical news site"