با روی کار آمدن دولت جدید، رویکردی تحت عنوان اعتدال‌گرایی در فضای سیاسی کشور مطرح شده است. در برداشت اول، تحلیلگران، این رویکرد را به عنوان یک گفتمان تحلیل می‌کردند، اما طیف دولت و حامیانش تلاش دارند اعتدال‌گرایی را به عنوان یک جریان سیاسی و دارای پیشینه در سال‌های اول انقلاب معرفی کنند. در همین حال، برخی از چهره‌های سیاسی از اعتدال‌گرایی در قالب جریان سوم در کنار دو جریان اصول‌گرا و اصلاح‌طلب یا همان راست و چپ یاد می‌کنند.

تجربه‌ی زیسته‌ی اعتدال‌گرایی در گفتار

با روی کار آمدن دولت جدید، رویکردی تحت عنوان اعتدال‌گرایی در فضای سیاسی کشور مطرح شده است. در برداشت اول، تحلیلگران، این رویکرد را به عنوان یک گفتمان تحلیل می‌کردند، اما طیف دولت و حامیانش تلاش دارند اعتدال‌گرایی را به عنوان یک جریان سیاسی و دارای پیشینه در سال‌های اول انقلاب معرفی کنند. در همین حال، برخی از چهره‌های سیاسی از اعتدال‌گرایی در قالب جریان سوم در کنار دو جریان اصول‌گرا و اصلاح‌طلب یا همان راست و چپ یاد می‌کنند.

نظر دیگر هم این است که اعتدال‌گرایی هیچ زمان به عنوان جریان مستقل مطرح نبوده است، بلکه به عنوان یک رویکرد عمل‌گرا در بطن جریان‌های سیاسی موجود به یارگیری پرداخته و تلاش نموده است، در جهت استفاده از موقعیت‌های سیاسی و اقتصادی، خود را به جریانی که قدرت را در دست دارد نزدیک کند. در این دیدگاه، اعتدال‌گرایی به نوعی فرصت‌طلبی سیاسی متهم می‌شود، هرچند برخی از افراد این طیف فرصت‌طلبی سیاسی را در ذات جریان‌های سیاسی می‌دانند. به عنوان مثال، طه هاشمی، که معتقد است در مشی اعتدال از هاشمی رفسنجانی الگو گرفته است، می‌گوید: «فعالیت سیاسی یعنی فرصت‌طلبی؛ بله، وقتی که ما ساختار نداریم، طبیعی است فرصت‌طلبی پیش می‌‌آید. جریان سوم هم چون شناسنامه و ساختار درستی نداشته است، طبیعی است که فرصت‌طلبی هم پیش می‌‌آید.»[1]

منشأ شکل‌گیری اعتدال‌گرایی

به نظر می‌رسد مناسب‌ترین گام در شناخت ماهیت اعتدال‌گرایی رجوع به اظهارات و نقطه نظرات کسانی است که خود را به عنوان بنیان‌گذار این گرایش معرفی می‌کنند. مراجعه به برخی حوادث و رویدادهای گذشته و همچنین اظهارات اخیر برخی چهره‌های سیاسی نشان می‌دهد که هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی خودشان را پیشگام این جریان معرفی می‌دانند.

 

هاشمی رفسنجانی، که در سال‌های اخیر بیشترین تکیه را روی نفی افراطی‌گری و اثبات کارآمدی اعتدال گرایی داشته است، هیچ وقت تعریفی از اعتدال و وجه سلبی آن، یعنی افراط، نداده است تا مشخص شود که حیطه‌ی این مفاهیم مبغوض و محبوب در ادبیات وی تا کجا گسترده است. با این حال، هاشمی همواره خود را پیشگام اعتدال‌گرایی معرفی می‌کند. وی، در مقدمه‌ی کتاب اعتدال و پیروزی نوشته است: «در سایه‌ی راهنمایی قرآن، به این نتیجه رسیدم که بعد از عقاید صحیح، محور رفتار درست انسان‌ها، ‌«اعتدال» است؛ همه‌ی ادیان آسمانی نیز جامعه را معتدل و دور از افراط و تفریط خواسته‌اند. ده‌ها آیه‌ی قرآن، شاهد این ادعاست. از همان سال‌های جوانی، که با قرآن انس پیدا کردم، متوجه این مهم شده بودم؛ اما در دوران زندان، با دقتِ بیشتر و همه جانبه در قرآن، این برداشت در مغزم و وجودم ثبت شد. قرآن خواستار اعتدال در همه‌ی شئون زندگی، آفرینش، انسان، عقاید، احکام، معاشرت، تبلیغ، مصرف، انفاق، سیاست و قضاوت است. اسلام همه‌ی ابعاد و ارکان جامعه را معتدل می‌خواهد. انبیا را معلم اعتدال و آن‌ها را انسان‌هایی معتدل معرفی می‌کند. توفیقات نظام اجرایی کشور از جمله در سال 1369، قطعاً ریشه در اعتدال دارد؛ اگر ضعف و یا شکستی هم دیده می‌شود، معلول خروج از اعتدال و بیرون رفتن از محورِ خَیرالاُمور اوسطها است.»[2]

وی در جای دیگر هم تأکید می‌کند: «من، از همان روزهای اول انقلاب، طرف "تعادل" و "میانه‌روی" بودم. هر وقت که سر مسائل با دیگران بحث و جدال پیش می‌آمد، من همواره طرف تعادل و تسامح بودم.»[3]

هاشمی، در مرور خاطرات و اقدامات خود در زمان امام (رحمت الله علیه) و بعد از آن، همواره از طیفی به نام تندروها صحبت می‌کند؛ طیفی که آن زمان بیشتر شامل جریان‌های مشهور به چپ بود که ذائقه‌ی سیاسی تندتری نسبت به مسائل سیاسی و اقتصادی پیرامون انقلاب داشتند.

اساساً هاشمی، در مرور خاطرات و اقدامات خود در زمان امام (رحمت الله علیه) و بعد از آن، همواره از طیفی به نام تندروها صحبت می‌کند؛ طیفی که آن زمان بیشتر شامل جریان‌های مشهور به چپ بود که ذائقه‌ی سیاسی تندتری نسبت به مسائل سیاسی و اقتصادی پیرامون انقلاب داشتند. جریانی که بعد‌ها در اندیشه‌ی سیاسی هاشمی مصادیق آن تغییر کرد. وی، در اشاره به جریان تندروی بعد از رحلت امام (رحمت الله علیه)، می‌نویسد: «آقایان عبدالواحد موسوی لاری، مجید انصاری و اسحاق جهانگیری آمدند. از حذف رادیکال‌ها از مجلس خبرگان اظهار نگرانی نمودند و از رهبری،‌ به خاطر عدم حمایت از آن‌ها گله کردند؛ ‌توضیحاتی برایشان دادم.»[4]

بعد از روی کار آمدن دولت های نهم و دهم، نشانگر جریان تندرو از سوی هاشمی در قالب مفهوم افراطی‌ها متوجه بخشی از اصولگرایان، به ویژه طیف حامی احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور وقت، شد؛ به طوری که هاشمی از همان سال 1384 و روی کار آمدن دولت احمدی‌نژاد، به صورت مکرر، دولت و حامیانش را به افراطی‌گری متصف ساخت.

در کنار آن، هاشمی پیوسته از لزوم بازگشت به خط اعتدال سخن می‌گفت و تلاش‌هایی را در این راستا انجام می‌داد. بحثی که در سال 1387 در قالب دولت وحدت ملی با هدایت فکری هاشمی رفسنجانی و همسویی ناطق نوری و همراهی برخی از چهره‌ها و مقامات سیاسی مطرح شد، یک وجه عملی از بحث اعتدال‌گرایی بود که در قالب آن تلاش می‌شد، خط‌‌‌مشی میانه‌ای در اداره‌ی کشور و با حضور همه‌ی گرایش‌های سیاسی اتخاذ شود. دامنه‌ی این میانه‌روی به حدی بود که حتی گرایشی نظیر نهضت آزادی را که حضرت امام فعالیت آن‌ها غیرقانونی اعلام نموده بودند، در بر می‌گرفت.

در کنار این رویکرد کلی، هاشمی رفسنجانی معتقد است که در طول زمانی که در مسئولیت‌های مختلف در زمان امام و بعد از آن بر عهده داشته است، همواره، مبتنی بر اصل اعتدال رفتار نموده است و این مشی اعتدال دستاوردهای مثبتی در حوزه‌های مختلف مثل اداره‌ی جنگ و اتمام آن، آزادی اسرا، دوره‌ی سازندگی و نحوه‌ی تعامل با دنیا داشته است.

مدیریت خاص هاشمی رفسنجانی در حوزه‌های مختلف مسئولیت وی، که در قالب عمل‌گرایی صورت می‌گرفت و خودش از آن به نام اعتدال‌گرایی یاد می‌کند، نتایج قابل تأملی داشته است که در ادامه‌ی بحث به آن خواهیم پرداخت. با این حال، هاشمی یکی از مهم‌ترین ره‌آوردهای تلاش خود در سال‌های اخیر را روی کار آمدن دولت اعتدالی آقای روحانی می‌داند؛ چرا که روحانی از همراهان همیشگی هاشمی رفسنجانی بوده است و همچون هاشمی، خود را یک شخصیت معتدل می‌داند.

بعد از روی کار آمدن دولت های نهم و دهم، نشانگر جریان تندرو از سوی هاشمی در قالب مفهوم افراطی‌ها متوجه بخشی از اصول‌گرایان، به ویژه طیف حامی احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور وقت، شد؛ به طوری که هاشمی از همان سال 1384 و روی کار آمدن دولت احمدی‌نژاد، به صورت مکرر، دولت و حامیانش را به افراطی‌گری متصف ساخت.

آقای روحانی، که دولت خود را با شعار اعتدال و میانه‌روی تشکیل داده است، بر خلاف هاشمی هم تعریف مشخصی از اعتدال ارائه داده است و هم نقطه‌ی آغاز معینی را برای شروع نگرش اعتدالی در بعد از انقلاب معرفی می‌کند. بخشی از تعریف روحانی از اعتدال طبق روال مرسوم شعاری است. وی، در مراسم تحلیف خود، در مجلس شورای اسلامی، منظور خود از اعتدال را این گونه بیان نمود: «اعتدال‌گرایی به معنای توازن میان آرمان و واقعیت و ترجیح منافع ملی بر منافع حزبی و جناحی است. اعتدال‌گرایی بر اجماع ملی، قانون‌گرایی و بردباری در تعاملات سیاسی تأکید می‌کند.»

اما وی جدی‌ترین تعریف را در مراسم تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری خود در محضر رهبر معظم انقلاب ارائه داد. وی، در این تعریف، نقطه‌ی اصلی تعریفش را واژه‌ی قرآنی «امه وسط» قرار داد و گفت: «اعتدال همان مشیت الهی است که بر امت وسط بودن تأکید کرده و مولای آن حضرت علی (علیه السلام) فرمودند که مشیت‌تان میانه‌روی و اعتدال باشد و مقصد‌تان رشد و پیشرفت باشد.»

گرچه این تعریف با رویکردی مبنایی و تا حدودی به دور از شعارگرایی ارائه شد و مورد توجه و خرسندی برخی از مردم و جریان‌های سیاسی قرار گرفت، اما در مضمون حقیقی خود دچار نقصان بود. این امر نشان می‌دهد که آقای روحانی نیز همانند سید محمد خاتمی فقط در جهت کاستن از چون‌وچرای منتقدان چنین تعریفی را ارائه داده است؛ همچنان که وقتی مفهوم جامعه‌ی مدنی مورد تأکید خاتمی مورد انتقادات جدی قرار گرفت؛ وی، با تکیه بر اشتراک لفظی، اظهار داشت که منظور از جامعه‌ی مدنی «مدینه النبی» است. به همین شکل، روحانی نیز با تفسیر ظاهری واژه‌ی وسط در ترکیب «امت وسط» به میانه، اظهار داشت که منظور وی از اعتدال همان امت وسط است که به معنی اعتدال و میانه‌روی است. این در حالی است که طبق قریب به اتفاق تفاسیر، امت وسط در آیه‌ی 143 سوره‌ی بقره به گروهی گفته می‌شود که از خطا و لغزش مصون بوده و واسط بین پیامبر و مردم‌اند و بر اعمال مردم گواه‌اند. از شواهد قرآنی بر می‌آید که اهل بیت تنها مصداق این گروه به شمار می‌آیند.[5]

روحانی نیز با تفسیر ظاهری واژه‌ی وسط در ترکیب «امه وسط» به میانه، اظهار داشت که منظور وی از اعتدال همان امت وسط است که به معنی اعتدال و میانه‌روی است. این در حالی است که طبق قریب به اتفاق تفاسیر، امت وسط در آیه‌ی 143 سوره‌ی بقره به گروهی گفته می‌شود که از خطا و لغزش مصون بوده و واسط بین پیامبر و مردم‌اند و بر اعمال مردم گواه‌اند. از شواهد قرآنی بر می‌آید که اهل بیت تنها مصداق این گروه به شمار می‌آیند.

بنابراین، تفسیر امت وسط به جامعه‌ی میانه‌رو و معتدل به مفهوم مصطلح آن جای تأمل دارد. آقای روحانی همچنین از سخنان امام علی (علیه السلام) در تأیید واژه‌ی اعتدال به عنوان رویکردی میانه‌روانه مصداق می‌آورند که البته همه‌ی آن نیز به نوعی تکیه بر اشتراک لفظی است؛ چرا که مبنای واژه‌ی اعتدال در سخنان امیر مؤمنان حق و ریشه‌ی اعتدال از عدالت است. به عنوان نمونه، آن حضرت می‌فرمایند: «باید دوست داشتنی‌ترین کارها نزد تو، میانه‌ترین آن‌ها در حق و گسترده‌ترین آن‌ها در عدالت باشد.»[6]

 

مجمع عقلا سرآغازی برای اعتدال‌گرایان

به هر حال آقای روحانی، ضمن ارائه‌ی تعاریف فوق، سابقه‌ی این جریان را به اوایل دهه‌ی 60 و مجلس دوم ارجاع می‌دهد، زمانی که در مجلس دوم تحت هدایت وی، مجمعی به عنوان مجمع عقلا تشکیل می‌شود؛ وی در این باره می‌گوید: «ما از مجلس دوم تا پنجم، جمعی با عنوان «عقلای مجلس» داشتیم. تعداد اعضا حدود سی‌وچند نفر بود؛ اما خیلی خطی و جناحی نبود و هر دو جناح در آن عضو بودند. ما می‌گفتیم هر کس صاحب نظر، فکر و اندیشه، سابقه و آشنایی با مسائل است و تأثیر دارد، عضو آن جمع باشد. ابتدا هم در مجلس دوم، به دلیل بررسی موضوع جنگ، این جمع تشکیل شد. در ابتدا، به طور مثال آقای کروبی، عضو جلسه بود؛ آقای یزدی هم بود؛ آقای بیات زنجانی عضو بود؛ آقای موحدی کرمانی هم حضور داشت که این جلسات تا دوره‌ی پنجم مجلس ادامه داشت.»[7]

طبق شواهد و اعلام نظر روحانی و برخی دیگر از اعضای این مجمع، هدف از تشکیل این مجمع بررسی اوضاع جنگ و به قول خودشان پیدا کردن راهی برای خاتمه‌ی جنگ بوده است. در خصوص ماهیت این مجمع و وجاهت قانونی آن سندی در دست نیست؛ ولی طبق اظهارات روحانی و برخی از مطلعین از مجمع، اعضا تلاش می‌کرده‌اند، ضمن بررسی اوضاع جنگ خارج از تصمیم‌گیری رسمی نظام، راه‌هایی را برای قانع نمودن امام (رحمت الله علیه) و نیروهای نظامی برای اتمام جنگ ارائه نمایند. منتجب‌نیا می‌گوید: «جریان دیگر هم شکل گرفته بود که فراتر از جریان فرماندهان بود و آن مسئولین جنگ بودند. آن‌ها جلساتی را برگزار می‌کردند تحت عنوان بررسی مسائل جنگ که گاهی من هم در جلساتشان شرکت می‌کردم. بعد از یک فرآیندی در بررسی مسائل جنگ، به اینجا رسیدند که چاره‌ای نیست، جز اینکه برویم و با امام (رحمت الله علیه) صحبت کنیم. آن‌ها اسم این جمع را "جمع عقلا" گذاشته بودند.»[8]

 هاشمی نیز در این باره می‌نویسد: «مسئله‌ی بعدی امام بود که لحظه‌ای اجازه نمی‌داد درباره‌ی ختم جنگ بحث کنیم. در مجلس هم عده‌ای بودند به نام "مجمع عقلا" و آقای روحانی، که برای پایان دادن جنگ فعالیت می‌کردند، که امام آن‌ها را سر جایشان نشاند.»[9]

طبق گفته‌ی اعضا، حضرت امام به شدت نسبت به وجود چنین مجمعی مخالفت کرده و دستور تعطیلی آن را در سال 64 صادر نموده بودند؛ اما طبق اسناد، این مجمع پس از دستور امام به فعالیت خود ادامه داده است تا آنکه بار دیگر در سال 65 محسن رضایی، فرمانده‌ی وقت سپاه، در این باره نامه‌ای به امام می‌نویسد. رضایی می‌گوید: «یک جلسه‌ای به اسم عقلا در مجلس محترم شورای اسلامی تشکیل شد و در این جلسه آمدند و نظر خود، بحث‌هایی را مطرح کردند... خوف این می‌رفت که این بحث‌ها به خارج مجلس سرایت بکند و نتیجتاً باعث بشود که به جنگ لطمه وارد بشود. امام به محض اینکه این جلسه را فهمیده بود، دستور داده بود به آقای هاشمی که این چیست و چه کسی این جلسات را تشکیل می‌دهد؟ هر کس این جلسات را تشکیل می‌دهد، بگویید این جلسات را منحل کنند و این حرف‌ها را نزنند.»[10]

بنابراین، بار دیگر امام نسبت به وجود مجمع ابراز نارضایتی می‌کند که هاشمی نیز در خاطرات 10 خرداد 1365 به این موضوع اشاره می‌کنند؛ اما طبق گفته‌ی حسن روحانی، مجمع تا مجلس پنجم ادامه‌ی حیات می‌دهد تا اینکه با روی کار آمدن طیف خاصی از اصلاح‌طلبان در مجلس ششم و دور ماندن روحانی از مجلس، فعالیت مجمع متوقف می‌شود.

در هر حال، روحانی در بیان سابقه‌ی اعتدال‌گرایی خویش به این مجمع استناد می‌کند و در مراسم معارفه‌ی وزرایش در مجلس، در اثبات میانه‌رو بودن دو نفر از وزرا، اعلام می‌کند که این‌ها عضو مجمع عقلا بوده‌اند. 

 

تجربه‌ی زیسته‌ی اعتدال‌گرایی در رفتار

می‌توان گفت که آقای هاشمی رفسنجانی و روحانی به عنوان پایه‌گذاران گرایش اعتدال‌گرایی شناخته می‌شوند و منطقی است که در ارزیابی نتایج این رویکرد در عرصه‌های مختلف، به شیوه‌های مدیرتی آن‌ها استناد کنیم.

برای تحلیل نتایج مدیریت اعتدالی آقای هاشمی می‌توان چند دوره را مد نظر قرار داد. اولین دوره‌ای که خود وی از آن به عنوان جلوه‌‌ی مدیریت اعتدالی نام می‌برد و اتفاقاً منطبق با زمان فعالیت مجمع عقلاست، دوران جنگ تحمیلی است؛ زمانی که هاشمی هم‌زمان با ریاست مجلس شورای اسلامی، مسئولیت‌هایی را نیز در فرماندهی جنگ بر عهده داشته است. مهم‌ترین اتفاق این دوران با مدیریت آقای هاشمی و همراهان وی، تلاش برای قانع نمودن امام برای اعلام خاتمه‌ی جنگ بوده است. هاشمی در خاطرات خود اذعان می‌کند که امام (ره) و سپاه مخالف پذیرش قطعنامه و اتمام جنگ بودند و از تلاش مستمر خود برای وادار ساختن امام برای پذیرش قطعنامه سخن می‌گوید. وی در این باره اظهار می‌دارد که «به اتفاق دکتر روحانی در حلبچه، درو شدن انسان‌ها را دیدم و یک لحظه این احساس در من ایجاد نگرانی کرد که اگر صدام این جنایت را در کرمانشاه، تبریز یا حتی تهران تکرار کند، چه فاجعه‌ی انسانی به وجود خواهد آمد. تصمیم گرفتم برای ختم جنگ و به اتفاق سایر قوا و مسئولان جنگ، با امام صحبت کنیم و با توجه به مجموعه‌ی عوامل و به ویژه حضور آمریکا در خلیج فارس و نامه‌ی آقای رضایی در خصوص نیازها و... امام پذیرفتند.»[11]

با این حال، وی در کتاب «اعتدال پیروزی» که مختص خاطرات سال 1369 است، ادعا می‌کند که پذیرش قطعنامه نشان‌دهنده‌ی رویکرد اعتدالی امام بود.

این در حالی است که مواجهه‌ی امام با پیشنهاد اتمام جنگ و سپس مواضع ایشان هنگام پذیرش قطعنامه و بعد از آن، از چیز دیگری حکایت می‌کند. امام تنها چند ماه قبل از قبول قطعنامه، بارها و بارها بر تداوم جنگ تا پیروزی نهایی تأکید می‌فرمودند. ایشان در بهمن‌ماه سال 1367 می‌فرمایند: «امروز روز مقاومت است. چنان بر صدام و آمریکا و استکبار غرب سیلی زنید که برق آن چشمان استکبار شرقی را کور کند. امروز روز درنگ نیست، امروز روز صیقل انسانیت انسان‌هاست، روز جنگ و روز احقاق حق است و حق را باید گرفت و انتظار آنکه جهان‌خواران ما را یاری کنند، بی‌حاصل است.»

در 13 تیر 1367 می‌فرمایند: «همه باید برای جنگ تمام‌عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی، خیانت به اسلام است. غفلت از مسائل جنگ خیانت به رسول‌الله (ص) است.»

حضرت امام (ه) در پیام پذیرش قطعنامه هم نارضایتی قلبی خود را با آوردن «جام زهر» به خوبی بیان داشتند. چگونه می‌توان پذیرش قطعنامه را حاکی از رویکرد اعتدالی ایشان دانست، در حالی که ایشان آن را به مثابه‌ی سر کشیدن جام زهر می‌دانستند. همان طور که ذکر شد، هاشمی یکی از دلایل خود برای قانع نمودن امام برای پذیرش قطعنامه را نبود امکان تداوم جنگ معرفی می‌کند. اما جالب است که در جای دیگر اظهار می‌دارد بعد از شکستن آتش‌بس توسط صدام، رزمندگان در عرض یک روز دشمن را شکست دادند. وی می‌نویسد: «وقتی که عراقی‌ها بعد از پذیرش قطعنامه دوباره حمله کردند و تا نزدیک اهواز هم رسیدند و از خرمشهر و جاهای مهم عبور کردند و معلوم شد ادعای صلح‌طلبی عراق دروغ است که با یک دفاع جانانه ظرف یک روز آن‌ها را به سر جایشان برگرداندی. در طرف شمال جبهه‌ها هم که منافقین فکر می‌کردند ایران در جبهه‌ی غرب و شمال نیرویی ندارد و همه‌ی امکاناتش در جنوب مستقر است، در عملیات مرصاد پاسخ خود را گرفتند و آن گونه زمین‌گیر و متلاشی شدند. در عملیات مرصاد فقط منافقین نبودند. نیروهای هوایی و لجستیک عراق با این‌ها بودند. لذا توانستیم هم منافقین و هم پشتیبانی آن‌ها را از کار بیندازیم. آن‌ها فهمیدند که تحلیل رفتن قدرت تهاجمی و دفاعی ما درست نیست و نیروها می‌توانند مثل گذشته جنگ را ادامه دهند.»[12]

سؤال این است که اگر ادله‌‌ی وی برای عدم امکان تداوم جنگ واقعی بود، چگونه یک تهاجم همه‌جانبه و گسترده در مدت یک روز دفع شد و دشمن دچار شکست فاحشی گردید؟

مقطع دوم رویکرد اعتدالی آقای هاشمی مربوط به دوران ریاست‌جمهوری وی و دوران سازندگی است. ارزیابی و نقد دستاوردهای دولت کارگزارانی هاشمی خارج حیطه‌ی این نوشتار است. اما با توجه به اینکه ایشان این دوره را به عنوان دوره‌ی حاکمیت اعتدال، دوره‌ی موفقی می‌داند، اشاره‌ی کوتاهی به برخی نتایج آن لازم است.

بر خلاف ادعای اعتدال در این مقطع، اولین نشانه غیرواقعی بودن این گفته این است که حتی در دولت آقای هاشمی، اعتدال در نوع پرداختن به حوزه‌های گوناگون مورد توجه قرار نگرفت و به شکل افراطی اقتصاد و نوسازی و رشد اقتصادی، اصل قرار گرفت و فرهنگ و سایر حوزه‌ها تحت‌الشعاع اقتصاد بود؛ به گونه‌ای که فرهنگ به طور کامل به محاق رفت یا در سیطره‌ی عناصر سکولار تحت مدیریت سید محمد خاتمی، وزیر فرهنگ وی، قرار گرفت.

در دولت آقای هاشمی، اعتدال در نوع پرداختن به حوزه‌های گوناگون مورد توجه قرار نگرفت و به شکل افراطی، اقتصاد و نوسازی و رشد اقتصادی اصل قرار گرفت و فرهنگ و سایر حوزه‌ها تحت‌الشعاع اقتصاد بود؛ به گونه‌ای که فرهنگ به طور کامل به محاق رفت یا در سیطره‌ی عناصر سکولار تحت مدیریت سید محمد خاتمی، وزیر فرهنگ وی، قرار گرفت.

در حوزه‌ی اقتصاد، آنچه پیامد هشت سال دولت کارگزارانی بود، بسط و توسعه‌ی تجمل‌گرایی و زندگی اشرافی و توجه به توسعه از نوع غربی بود که ماحصل آن، افزایش شکاف طبقاتی، نهادینه شدن فقر در لایه‌های زیرین جامعه، تضعیف عدالت اجتماعی و فراهم شدن بستر انواع مفاسد اقتصادی، مانند اختلاس و رانت‌خواری و پارتی‌بازی و... بود. امری که بارها مورد تذکر و هشدار رهبر انقلاب قرار گرفت. رهبر انقلاب در خصوص گرایش مسئولین به اشرافی‌گری و امکان بروز فساد در بین آن‌ها در مقطع فوق فرمودند: «اگر احیاناً کسی از گوشه و کنار در مجموعه‌ی شما پیدا می‌شود که می‌بینید روشش طور دیگری است، جلوش را نگه دارید. من در اینجا و به همین مناسبت سفارش مهمی را یادآوری می‌کنم. یکی از وظایف امروز آقایان، مبارزه با فساد است؛ چون کشور به ثمردهی رسیده و وقت میوه‌چینی است. زحمات گذشته‌ی شما به تدریج ثمر می‌دهد و امکانات در کشور در حال افزایش است. چنین موسمی همیشه و در همه‌ی تاریخ، موسم خطرناکی بوده است. موسم ورود آدم‌های سوءاستفاده‌کن و فرصت‌طلب و کج‌دست و بددل و سیاه‌روست که وارد می‌شوند و اگر توانستند، از غفلت‌ها سوءاستفاده می‌کنند. خیلی مراقب این جهت باشید.»[13]

این شرایط فضای عمومی جامعه را کاملاً به سمت دنیامحوری و به حاشیه رفتن ارزش‌ها سوق داده بود. لذا رهبر انقلاب نسبت به این موضوع واکنش نشان داده و خواهان نوسازی معنوی در جامعه شدند.

در حوزه‌ی سیاست خارجی، آقای هاشمی رفسنجانی و به تبع وی، آقای روحانی، رویکرد جریان اعتدال نسبت به جهان را تنش‌زدایی و تعامل سازنده معرفی می‌کنند. آقای روحانی در مراسم تحلیف اعلام کرد: «تنش‌زدایی، ایجاد اعتماد متقابل و تعامل سازنده، مسیر حرکت ما را روشن خواهد کرد. با صراحت تأکید می‌کنم که ایران هیچ گاه سر جنگ با دنیا نداشته است. ما تمامی تلاش‌های خود را معطوف به مهار جنگ‌طلبان و جنگ‌افروزان خواهیم کرد.»

اما مروری بر بخشی از حوادث دوران سازندگی نشان می‌دهد که میانه‌روی در مناسبات با جهان استکباری، جز عقب‌نشینی و چشم‌پوشی از واقعیت‌ها دستاوردی نخواهد داشت و لذا در سایه‌ی رویکرد میانه‌روانه‌ی دولت آقای هاشمی، دولت‌های اروپایی به خود اجازه دادند در تهران با جمهوری اسلامی گفت‌وگوهای انتقادی کنند. نتیجه‌ی مناسبات سازنده‌، صدور حکم جلب بین‌المللی برای مقامات جمهوری اسلامی بود.

مروری بر بخشی از حوادث دوران سازندگی نشان می‌دهد که میانه‌روی در مناسبات با جهان استکباری، جز عقب‌نشینی و چشم‌پوشی از واقعیت‌ها دستاوردی نخواهد داشت و لذا در سایه‌ی رویکرد میانه‌روانه‌ی دولت آقای هاشمی، دولت‌های اروپایی به خود اجازه دادند در تهران با جمهوری اسلامی گفت‌وگوهای انتقادی کنند. نتیجه‌ی مناسبات سازنده‌، صدور حکم جلب بین‌المللی برای مقامات جمهوری اسلامی بود.

در حالی که رهبر انقلاب ادعای ارتباط بر مبنای اعتدال در عرصه‌ی بین‌الملل را همواره مورد نقد قرار داده‌اند و در مقطعی تأکید فرمودند: «بعضی‌ها با نام عقلانیت، با نام اعتدال، با نام پرهیز از جنجال و دردسر بین‌المللى، می‌خواهند از مبانى انقلاب و اصول انقلاب کم بگذارند! این نمی‌شود، این نمی‌شود. این نشانه‌ى بى‌صبرى و نشانه‌ى خسته شدن است. گاهى این خسته شدن را (که خودشان خسته شده‌اند) به مردم نسبت می‌دهند: مردم خسته شده‌اند! نه، نخیر. مردم آن وقتى که احساس کنند مسئولین کشور با سربلندى مسلمانى و عبودیت خودشان را اعلام می‌کنند، خوشوقت می‌شوند، خوشحال می‌شوند. این مردم، مسلمان‌اند. حرکت مردم هم به خاطر همین بود.»[14]

می‌توان گفت پیامد قطعی دورانی که آقای هاشمی از تحت عنوان دوران حاکمیت اعتدال در تصمیم‌گیری‌ها یاد می‌کند حرکت به سمت دنیاگرایی در عرصه‌ی اقتصاد و فرهنگ و سیاست و تضعیف مؤلفه‌های اقتدار معنوی جامعه و عدول از شاخص‌های عزت ملی بود.

 

تکنوکراسی وجه غالب دوران اعتدال‌گرایی

در دولت سازندگی و غلبه‌ی اعتدال‌گرایی، به عنوان یک شاخص، به متخصصان متعهد بها داده نمی‌شد و صرف تخصص برای دولت فن‌سالاران کفایت می‌کرد. هاشمی رفسنجانی به صراحت تأکید می‌کرد که برای من، اصل تخصص بود. همان زمان بود که رهبر انقلاب در خصوص گزینش نیروها فرمودند: «سعى بشود درباره‌ی این گزینش، زیاد دقت بشود. در سطوح بالا، آن نیروى مؤمن و بااخلاص را جست‌وجو بکنید. البته این به معناى آن دعواى معروف تخصص یا تعهد نیست؛ نه، بحث بر سر کارآمدها و کاردان‌هاست. ما نمى‌گوییم به یک مسجد بروید و ببینید چه کسى بهتر عبادت مى‌کند، او را بیاورید؛ نه، در بین آن کسانى که توانایى کار را دارند، دنبال عنصر تقوا و تعهد و اخلاص بگردید و او را در رأس کار بگذارید.»[15]

البته برای جریان اعتدال، تکنوکراسی جزء لوازم اداره‌ی جامعه است و طبیعتاً در دولت آقای روحانی هم که تلاش دارد گام در جاپای دولت اعتدالی سلف خود بگذارد، این شاخصه دارای اولویت است. جالب توجه است که آقای ناطق نوری در پیام تبریک خود به رئیس‌جمهور، این نکته را به وی یادآوری کرده و می‌نویسد: «فراخوان مجدد نیروهای باتجربه و فن‌سالاران برآمده از تجربه‌ی بزرگ انقلاب و نظام اسلامی، انتظار به‌حقی است که اینک به دست شما ممکن گردیده است.»

با این وجود، هنوز برای نقد و بررسی نتایج دولت اعتدالی آقای روحانی خیلی زود است؛ گرچه برخی برداشت‌های افراطی از اعتدال‌گرایی در حال بروز است. نمونه‌ی آن نوع نگاه به عرصه‌ی فرهنگ است. یکی از وعده‌های آقای رئیس‌جمهور در زمان تبلیغات انتخاباتی این بود که سایه‌ی دولت را از سر فرهنگ برخواهد چید. وی در گزارش صدروزه اعلام کرد که این وعده در حال تحقق است. از سوی دیگر، برخی نشانه‌های چنین نگرشی به فرهنگ در اقدامات و سیاست‌گذاری‌های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در قالب حذف نظارت‌های قانونی و لغو اعمال برخی ممیزی‌ها، دیده می‌شود. در حالی که این نگاه تفریطی به عرصه‌ی فرهنگ تحت عنوان اعتدال اعمال می‌شود.

رهبر انقلاب در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، چنین نگرش تک‌بعدی را به شدت به چالش کشیده و هدایت و نظارت در مسائل فرهنگی را همچون مراقبت باغبان از گل‌های زیبا دانستند و گفتند: «کندن علف‌های هرز در یک بوستان به معنای رشد گل‌ها و استفاده‌ی طبیعی آن‌ها از آب و نور و هواست.»

رهبر انقلاب اسلامی حساس بودن و مقابله با مسائل مخرب فرهنگی را از وظایف نظارتی حکومت دانستند و افزودند: «همه‌ی ما در قبال مسائل فرهنگی و فرهنگ عمومی کشور مسئولیت شرعی و قانونی داریم. سپردن مسائل فرهنگی به مردم، نافی وظیفه نظارتی و هدایتی دولت نیست و حضور حکومت و دولت در عرصه‌ی فرهنگ نیز به معنای سلب حضور مردم نمی‌باشد.»(*)

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]http://www.fardanews.com/fa/news/283786/

 [2] اعتدال و پیروزی، خاطرات هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، 1392.

[3]خاطرات هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، 1382، ص 157.

[4]اعتدال و پیروزی، ص 337.

 [5] المیزان، ج 1، ص 321.

[6]نهج‌البلاغه، نامه‌ی 53.

[7]http://www.snn.ir/NSite/FullStory/News/?id=256992&Serv=1&SGr=2

[8] خبر آنلاین، 7 مهر 1389.

[9] هاشمی رفسنجانی؛ پایان دفاع، آغاز بازسازی؛ ص 188.

[10]http://www.dolatebahar.com/view/894/

[11]http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920423001283

[12]گفت‌وگو با پایگاه اطلاع‌رسانی هاشمی رفسنجانی، 29 تیر 1392.

[13]http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=1158

[14]دیدار رؤسای سه قوه و مسئولان و مدیران بخش‌های مختلف نظام، 19 شهریور 1387.

[15]بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای دولت،3 شهریور 1370.

 

* برهان : راضیه راضیه امیری‌رز؛ کارشناس ارشد علوم سیاسی