به این سؤال باید پاسخ قانع‌کننده‌ای داده شود که چرا افرادی با رنگ و لعاب سیاسی آقای محمد رضا باهنر، پس از مصادره خانه ملت به نام خود، در برابر دولت انقلابی، ارزشی و مردمی دکتر محمود احمدی‌نژاد و مؤثرترین دولت پس از انقلاب در پیشرفت همه‌جانبه کشور، تا این حد تاب و توان از دست داده‌اند که به سختی حاضر می‌شوند یک سال آخر آن را تحمل کنند و از موضع خودبرتربینی و در رأس امور بودن، برای دولت دهم، دائماً خط و نشان می‌کشند، معیارگذاری و تهدید می‌کنند و به تعبیر خواب‌های آشفته خویش برای یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری می‌پردازند.

به راستی این افراد ناگزیر از تحمل کدام هزینه سنگین خواهند بود که از ترس آن، ترجیح داده‌اند رئیس جمهور یعنی منتخب یک ملت را تحمل کنند و به زعم خویش عزل او را فعلاً از دستور کارشان خارج سازند؟!

تأمل در کنه ادعاهای دشمن شادکن این عناصر به اصطلاح سیاست‌پیشه، نشان می‌دهد که آنها در یک بن‌بست اخلاقی و رفتاری خود ساخته گرفتار آمده‌اند و به مثابه گربه در بند افتاده‌ای می‌مانند که به هرچیز و هرکس چنگ می‌اندازد تا بلکه راه گریزی فرارویش گشوده شود. وقتی در برابر منطق صحیح و اصولی مهندس اسفندیار رحیم مشایی کم آوردند، خودشان او را به یک خار تیز و برنده تبدیل کردند، سپس با آن تن خویش و دیگران را مجروح و رنجور ساختند و سرانجام ترجیح دادند این خار را ببلعند تا از نظرها دور بماند اما در گلویشان آنچنان گیر کرده است که نه یارای فرو بردن خار را دارند و نه می‌توانند آن را بیرون آورند.

آنها در برابر دولت احمدی‌نژاد ترمز کرده‌اند و چنین به نظر می‌رسد که هیچ تعمیرکار متخصصی قادر به رفع نقص فنی پیش آمده در ترمز پیکان از رده خارج آنها نیست، غافل از آن‌که این بی‌تحرکی و ایستایی، راه حلی بسیار ساده‌تر از پیاده کردن گیربکس و تعویض چرخ دنده‌ها دارد، کافی است که راننده ناشی آن، پایش را از روی پدال ترمز بردارد تا هم خود از بلاتکلیفی در آید و هم به راه‌بندان پر سر و صدایی خاتمه دهد که مانع از حرکت رو به جلوی هزاران انسان خردمند شده است. آنها می‌گویند چرا رئیس جمهور پس از دریافت نامه رهبر معظم انقلاب در خصوص کنارگذاشتن آقای مشایی از معاون اولی رئیس جمهور، وی را به ریاست دفتر خود برگزیده است.

این بهانه‌جویی کودکانه و در عین حال ظالمانه را رهبر معظم انقلاب دو روز پس از استعفای آقای مشایی از سمت معاون اولی رئیس جمهور، پاسخی درخور دادند و چنین فرمودند: «به کسی نباید بیهوده تهمت زد و او را به خاطر یک امر، از همه ی آن چیزهایی که صلاحیت محسوب می‌شود، نفی کرد. باید با انصاف بود و منصفانه حرف بزنیم و عمل کنیم. حتی نسبت به دشمن هم نباید بی‌عدالتی کرد، حالا او که دشمن هم نیست. بی‌عدالتی‌ها و بی‌انصافی‌ها را همه کنار بگذارند. هر جایی که اختلاف سلیقه‌ها و اختلاف برداشتها با هوای نفس مخلوط شد، کار خراب می‌شود. در فریب خوردن از هوای نفس باید به خودمان سوءظن داشته باشیم و در احساس تکلیف هم دقت کنیم که از دایره تکلیف، گامی آنطرف‌تر نباید گذاشت و زیاده روی نباید کرد.»

سخنان پندآموز رهبر فرزانه انقلاب به گوش کسانی که «هوای نفس» خویش را با خوشرنگی «تکلیف» آراسته‌اند، فرونرفت، لذا با نقبی که به درون هیأت دولت زدند، کوشیدند اقتدار مدیریتی رئیس جمهور را به چالش بکشند و نشان دهند که کارشان از پای بست ویران است. واکنش بهنگام و هوشمندانه آقای احمدی‌نژاد، صف‌آرایی جماعت لجوج و عنود را مختل کرد اما کسانی که از خودخواهی به زیاده خواهی و اینک به تمامیت خواهی رسیده‌اند، با «هوایی غالب»، وارد باتلاق ظلم و بی‌عدالتی شدند و برسر خویش و دیگران آوردند آنچه را که باید از آن پرهیز می‌کردند.

مدعیان پرآوازه، آنقدر در وادی غفلت ماندند که از یاد بردند، ماجرای استعفای وزیر اطلاعات و بازگشت مجدد او به کار، دستاویز نجات‌بخشی برای آنها نیست، لذا رئیس‌جمهور پرتلاش و خستگی ناپذیر را به یازده روز خانه نشینی متهم کردند تا آن را بهانه دیگری برای داعیه‌های بی‌پایان خویش قرار دهند.

رهبر معظم انقلاب در همان روزهای اول پس از این ماجرا، ضمن تمجید و حمایت از خدمات و تلاشهای بی‌وقفه دولت و شخص رئیس جمهور، تصریح کردند که ادعای مربوط به گوش نکردن حرف رهبری از سوی رئیس جمهور، سست و بی‌پایه و اساس است.

با وجود سخنان روشنگرانه مقام معظم رهبری، قافیه باختگان عالم سیاست که از اقبال گسترده مردم به دکتر محمود احمدی‌نژاد احساس سرخوردگی می‌کردند و تداوم آن را به زیان خود و همپالگی‌های محفلی‌شان می‌پنداشتند، دست از ماجراجویی و داستان‌پردازیهای کودکانه برنداشتند و بر سر خویش و دیگران آن آوردند که نباید.

هوشیاری رهبر معظم انقلاب و رئیس جمهور مانع از به ثمر نشستن تلاشهای شرم‌آور خودبرتربینان شد و آنها نتوانستند به اهداف خود برای اثبات حاکمیت دوگانه با وانمود کردن عدم ولایت پذیری رئیس جمهور جامه عمل بپوشانند. شکست طیف همفکران آقای باهنر برای ماهیگیری از آبی که خودشان گل آلود کرده بودند، آنها را بر آن داشت تا ماجرایی به نام جریان انحرافی را به راه بیندازند و از رهگذر برخورد قضایی با اطرافیان رئیس جمهور، فشارهای وارده بر او را تا آنجا افزایش دهند که ناگزیر شود آقای اسفندیار رحیم مشایی را از سمت ریاست دفتر خویش کنار بگذارد و در سال 90 کردند آنچه را که نباید.

با تشدید فشارها، برخی همکاران رئیس جمهور به‌بند کشیده شدند تا آنجا که روزنامه ایران نیز مورد حمله قرار گرفت، اما یاران دکتر احمدی‌نژاد، مردانه، شجاعانه و صبورانه همه سختی‌ها و فشارها و آسیب‌ها را بر خود و خانواده هایشان خریدند و دم فروبستند و حسرت حتی یک گفت‌و‌گوی خوشحال‌کننده با شبکه‌های خبری و رسانه‌ای وابسته به دشمنان و بیگانگان را بر دل بدخواهان و بدسیرتان گذاشتند.

این همه را گفتیم که کودکانه بودن بهانه‌های یک طیف زیاده خواه را برملا کنیم زیرا بر این باوریم که قرار داشتن آقای مشایی در کنار رئیس جمهور، مسئله اصلی امثال آقای باهنر برای ضدیت و خصومت با دولت آقای احمدی‌نژاد نیست و مشایی فقط یک بهانه است!

در اینجا یادآوری یک توصیه صادقانه خالی از لطف نیست که: آب را جایی باید ریخت که می‌سوزد. در این میان، بیش از هر چیز دل نگران جوانان پاک نیتی بوده و هستیم که فریب تبلیغات مسموم مدعیان اصولگرایی را خورده‌اند و از سر غفلت و ناآگاهی سرگرم بازیگری در میدان دشمن هستند. برای آنها استدلال کرده‌اند که به دلیل سرپیچی آقای احمدی‌نژاد از دستور رهبر فرزانه انقلاب، ایشان نیز حمایت خود را از دولت و رئیس جمهور پایان داده‌اند، در حالی که نه رئیس جمهور از دستور رهبری سرپیچی کرده است و نه رهبری عزیز، حمایت از دولت را متوقف ساخته‌اند. سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار روز پنجشنبه گذشته اعضای هیأت دولت با معظم له سند دیگری بر این ادعاست.

آقای باهنر و همفکران وی بویژه در مجلس شورای اسلامی به این نتیجه رسیده‌اند که اگرچه گریزی جز تحمل رئیس جمهور و دولت او برای یک‌سال باقیمانده ندارند اما آنها دست روی دست نخواهند گذاشت و از همه ابزارهای در اختیار خود برای زمینگیر کردن دولت استفاده خواهند کرد و تحولات ماههای اخیر نیز نشان داده است که آنها برای این منظور همه توان خود را به میدان آورده‌اند.

طرح سؤال از رئیس جمهور که به دلیل ورود به حیطه اختیارات وی، اقدامی کاملاً غیرقانونی بود به اجرا گذاشته شد که صد البته با پاسخ‌های صریح و دندان‌شکن آقای احمدی‌نژاد رو به رو گردید اما آنها نشان داده‌اند که برای باقی ماندن در قدرت و حذف نشدن از چرخه تصمیم گیری، از وارد آوردن آسیب‌های جدی و خطرناک به کشور و مردم نیز هیچ ابایی ندارند. ایجاد التهابات کاذب در فضای روانی جامعه، سوء‌استفاده از نظام فرسوده بانکی برای افزایش قیمت سکه و ارز و به تبع آن تحمیل تورم لجام گسیخته به مردم، حاکی از فعال شدن دست‌های آلوده و خائن برای آسیب زدن به نظام اقتصادی کشور است و این همه، مقدمه‌ای برای جلوگیری از اجرای موفق قانون هدفمند کردن یارانه هاست، قانونی که در سال اول اجرای آن به کام مردم شیرین بود و دست‌های منحرف و آلوده در تلاشند تا تلخکامی را جایگزین آن سازند.

آقای باهنر اظهار امیدواری کرده است که چرخهای دولت یک‌سال دیگر بازشود و به سلامت بر زمین بنشیند. این سخنان نشان می‌دهد که او و همفکرانش در چه توهم کشنده‌ای گرفتار آمده‌اند. آنها چشم به آسمان دوخته‌اند تا در سال 1392 شاهد فرود آمدن رئیس جمهور باشند در حالی که آقای احمدی‌نژاد در سوم تیر 1384 فرود آمد اما نه در باند فرودگاه باهنر، بلکه در قلوب یک ملت با بصیرت و امروز فراتر از مرزهای ایران، در قلبهای صدها میلیون انسانی جای گرفته است که شیفته او، مدیریتش و ارتباطات انسانی‌اش با دیگران شده‌اند.

درست است که آقای باهنر با کسب کمتر از 5 درصد آرای واجدین شرایط رأی به نمایندگی از مردم تهران به خانه ملت راه یافته و همچنان آن را در مصادره خود حفظ کرده است، اما به راستی آیا او و همفکرانش قادرند احمدی‌نژاد را از خانه‌ای که در دلهای پاک مردم برای خود ساخته است، بیرون کنند؟

چرا دولتی با خصوصیات دولت آقای احمدی‌نژاد برای آقای باهنر غیرقابل تحمل شده است؟ چگونه ممکن است فردی در قامت نایب رئیس چندین دوره مجلس شورای اسلامی، متوجه زیر سؤال رفتن اعتبار و حیثیت سیاسی خود، به دلیل ایستادن در برابر دولتی با ویژگیهایی نظیر آنچه رهبر معظم انقلاب برای دولت دهم برشمرده‌اند، نباشد! به راستی منحرف کیست و سردمدار جریان انحرافی واقعی چه کسی است؟

ایران ـ علي‌اكبر جوانفكر