برای بررسی سیر تحولات سینمایی حاتمی‎کیا، برای نقد روند حرکت او به آغوش نه‎چندان مهربان سینمای روشن‎فکری، برای حرف زدن از کارگردانی که از «دیده‎بان» و «مهاجر» به «آژانس شیشه‎ای» رسیده و از «ارتفاع پست» و «به‎نام پدر» به «گزارش یک جشن» چند راه وجود دارد.

نخست این‎که به تاریخ مراجعه کنیم و کارنامه خود آقای حاتمی‎کیا، یعنی نقد و بررسی تک‎ - تک آثار ایشان، که این راهی‎ست طولانی. گذشته از این، وقتی مقصد نهایی «گزارش یک جشن» باشد، دست‎کم آدمی مثل نگارنده، اصلا حال و حوصله‎اش را ندارد. مثل این می‎ماند که برای رفتن از تهران به کویر لوت، مسیری زیگزاگ را انتخاب کنی و از رامسر به ساوه، به چالوس، به رباط کریم و... .

راه دوم مراجعه کردن به همین فیلم‎های امسال جشنواره فجر است. خیلی از مراحل سیر تحولات فنی و فکری حاتمی‎کیا در همین جشنواره امسال هم وجود داشت. خیلی‎ها با ارتفاع‎هایی پست‎تر به میدان آمده بودند و بعضی‎ها مهاجرتر.

راه سوم راهی‎ست که ما انتخاب می‎کنیم. یعنی میان‎بر زدن و مرور اجمالی و اکتفا کردن به اشاراتی پراکنده و ذکر سرفصل‎های چنین بحث و بررسی مفصلی؛ مثلا «حامد کلاهداری» امسال «پایان‎نامه» را ساخته بود. «پایان‎نامه» از نظر رویکرد دفاع مقدسی (وقتی ماهیت اصیل این جنگ را فکری و فرهنگی در نظر بگیریم)، فیلمی است که به «مهاجر» حاتمی‎کیا شبیه بود. اجازه دهید فهرست‎وار ادامه دهیم.

1- «بانو» کیست؟ این بانوی فیلم اخیر «حاتمی‎کیا»، مثلا بناست چه‎کسی باشد؟ اولا نه‎تنها «بانو»، بلکه اکثر شخصیت‎های «گزارش یک جشن» آدم‎هایی هستند که اگر فارسی هم حرف نمی‎زدند؛ معلوم نبود کی هستند. این آدم‎ها متعلق به کدام طبقه اجتماعی، کدام گروه فکری، کدام دین و مذهبی هستند؟ معلوم نیست! خود آقای حاتمی‎کیا در جلسه مطبوعاتی فیلمش تأکید داشت که اصلا دنبال این‎چنین آدم‎هایی در اطراف خودتان نگردید. قاعدتا معنای این حرف این است که این‎ها آدم‎هایی سمبلیک هستند. یعنی این‎که خودشان بودایی هستند یا مریخی، مهم نیست. جانور هم که نمی‎توانند باشند؟! پس لابد فقط نماد و سمبل هستند. حالا این «بانو» بناست من و شمای مخاطب را به یاد چه‎کسی بیندازد؟ اگر بگوییم خانم «رهنورد» که از همین الان قضیه زیادی سیاسی می‎شود! پس بگوییم مثلا خانم «شیرین عبادی»، برنده جایزه نوبل و یک شخصیت جهانی. یا خانم «جمیله کدیور»، بالأخره یک خانم روشن‎فکر و باکلاس؛ غیر از این‎که نیست؟ مگر این‎که بگوییم که نه واقعی هستند، نه سمبلیک... همین را می‎خواهم عرض کنم! حاتمی‎کیا فیلمی ساخته که نه دوست دارد شخصیت‎هایش واقعی‎نما باشند، نه جرأت می‎کند بگوید سمبل فلانی و بهمانی هستند. یعنی احتمالا هرچه قضیه مبهم‎تر باشد، به مذاق ایشان خوش‎تر است.

2- بانو رییس است. خانم رییس؛ رییس یک بنگاه ازدواج. در این بنگاه مشتری‎ها عبارتند از: آقایان و خانم‎هایی که به‎دنبال همسر می‎گردند. خانم رییس این‎ها را راهنمایی می‎کند؛ ارشاد می‎کند؛ سطح فکرشان را بالا می‎برد؛ با هم آشنای‎شان می‎کند؛ و نهایتا مراسم عقد و عروسی... .

بانو راه می‎رود؛ بانو از این اتاق به آن اتاق راه می‎رود و می‎ایستد. برمی‎گردد و به دوربین (یعنی من و شمای مخاطب) خیره می‎شود. بانو غصه می‎خورد. بانو آه می‎کشد. بانو لبخند می‎زند. بانو مهربانی می‎کند. بانو تساهل و تسامح از خود صادر کرده و بانو تحمل و ظرفیت نشان می‎دهد. بانو... همه‎کار می‎کند، غیر از جواب روشن به آدم دادن! بانو هرچقدر بخواهی فیگور دارد، اما به‎ندرت منطق و استدلال خرج می‎کند. بانو اصلا با فیگور فکر می‎کند. با فیگور حرف می‎زند. با فیگور استدلال می‎کند. بانو اصلا کاری به منطق و فلسفه ندارد. خیلی که گیر بدهی و از او در مورد چیزی توضیح بخواهی چندتا متلک می‎شنوی؛ بانو اگر مجبور شود، اگر هیچ چاره‎ای نداشته باشد، فقط به چند گوشه و کنایه دوپهلو اکتفا می‎کند. بانو برای مجاب کردن مخاطب حاضر است از یک دودکش بلند 50 - 40 متری بالا برود و با سر و صورتی دودی و سیاه از آن طرف با نردبان پایین بیاید، اما حاضر نیست هیچ بحثی روشن مطرح شود و از او جواب روشن بخواهند. بانو برعکس حاج کاظم آژانس شیشه‎ای که سینه‎ای پر از حرف داشت و درد؛ برعکس حاج کاظم که اول برای مدیر آژانس کلی منطق و استدلال ردیف کرد و وقتی دید یارو حرف‎حساب حالی‎اش نمی‎شود، دست به اسلحه برد و شروع کرد به شعار دادن؛ برعکس حاج‎کاظم که فشار حرف و استدلال و منطق گلویش را گرفته بود و فشار می‎داد و...، فقط فیگور دارد. بانو برعکس حاج کاظم اول فیگور دارد و فوق آخر متلک و مبهم‎گویی. چرا؟ اما «پایان‎نامه» مثل فیلم‎های قدیمی آقای حاتمی‎کیا دقیقا برعکس است، پایان‎نامه از همان سه یا چهار دقیقه اول دارد بحث می‎شود، رسما مسأله ولایت‎فقیه و دشمنی آمریکا با این مردم و لزوم تن دادن به قواعد بازی و... را مطرح می‎کند. «پایان‎نامه» اول استدلال می‎کند، اول فکر و اندیشه مخاطب را هدف می‎گیرد. بعد شروع می‎کند به فیگور آمدن و شعار دادن. در «پایان‎نامه» تنها شخصیت‎ها مبهم نیستند، که حتی از شخصیت‎های سیاسی واقعی هم علنا اسم برده می‎شود. «پایان‎نامه» از همان چند دقیقه نخست، بلکه از همان سکانس آغازین، تکلیف خودش و مخاطبش را روشن می‎کند. برای همین مخاطب مخالف از همان سکانس آغازین متوجه می‎شود تکلیفش چیست؟ سوت کشیدن و هو کردن و... حتی ممانعت کردن از این‎که دیالوگ‎های فیلم شنیده شود؛ به حضراتی اشاره می‎کنم که در سینمای برج میلاد، هوچی‎گری کردند، آن‎هم بدون این‎که قبلا فیلم را دیده باشند، چرا؟ چون حامد کلاهداری مرد و مردانه از همان اول تکلیف خودش را مشخص کرده بود. البته رسانه امروز یعنی هوچی‎گری. حیف که فرصت نیست توضیح بدهیم رسانه‎ای مثل بی‎بی‎سی اصلا ذاتش هوچی‎گری‎ست. کدام فکر و فرهنگ؟ این همین سیر تکوینی آقای حاتمی‎کیاست. او در کارهای اولیه‎اش مثل «وصل نیکان» آن‎قدر شعار می‎داد و موضع‎گیری روشن‎ می‎کرد که گاهی کار خراب می‎شد. خیلی‎ طول کشید که کارگردانی یاد بگیرد. انصافا سطح کیفی دومین کار حامد کلاهداری با کارهای ضعیف اولیه حاتمی‎کیا قابل‎مقایسه نیست.

3- پرویز پرستویی آژانس را با «به نام پدر» مقایسه کنید. قهرمان فیلم‎های حاتمی‎کیا از آژانس به بعد شروع می‎کنند به ساکت‎تر شدن، به‎جایش فیگور و ادا و اطوارهای‎شان بیشتر می‎شود و تکامل می‎یابد، وگرنه حاتمی‎کیا از نظر هنر و تکنیک در آژانس متوقف شد. او تعلیق و ریتم را با آژانس تکمیل کرد. باقی سیر فیلم‎سازی او در واقع سیر و سیاحت خرش بود که از پل گذشته بود. خری که حالا یک طرف خورجینش پول است و یک طرفش اعتبار و شهرت. سیر فیلم‎سازی او حرکت از حاج کاظم و عباس است به بانو‎های اول و دوم فیلم اخیرش. حاج کاظم یک مرد بود. مرد رزمنده‎ای که حالا مسافرکش است. مردی در ظاهر خشن و سخت‎گیر و اهل خطر، اما در باطن برعکس. و حالا بانویی دقیقا برعکس؛ حاتمی‎کیا هرچه روشن‎فکرتر شد زن‎های فیلمش پررنگ‎تر شدند. به این می‎گویید ماده‎گرایی! امیدوارم برداشت فمینیستی از حرفم نکنید! می‎دانید منظورم چیست؟ مثلا الان به آقای حاتمی‎کیا (مثل اکثر روشن‎فکران به‎هر حال طرفدار دنیای غرب) فقط کافی‎ست بگویید: اصل مترقی ولایت فقیه، راه سرخ شهادت، حضرت اباعبدالله الحسین، شب اول قبر، استکبار جهانی، صهیونیسم، مرفهین بی‎درد، مظلومان تاریخ، قصاص و رجم زناکاران، مبارزه با بدحجابی و... فورا ترش می‎کند. متوجه‎اید چه عرض می‎کنم؟ کاری ندارم نهایتا - اگر مجبور شود - چه خواهد گفت، اما اول ترش می‎کند. «بانو» یک‎جوری حقارت‎آمیز به آدم نگاه می‎کند که اصلا رویت نمی‎شود بپرسی: «در این بنگاه مسائل شرعی محرم و نامحرم رعایت می‎شود؟ اگر دختر و پسرهای جوان در یک اتاق تنها بگذارید... خدای نکرده... حالا یک‎وقت شیطان گول‎شان بزند... منظورم این است که... هیچی، شوخی کردم. گفتم حال و هوای‎مان عوض شود...» (یعنی اصلا جرأت نمی‎کنی بگویی، از معصوم علیه‎السلام روایت داریم: اگر یک زن و مرد نامحرم خلوت کنند، نفر سوم شیطان است).

فرصت حقیر تقریبا تمام شد. حرکت از عمل‎گرایی به‎سوی گفتمان بازی، از غیرت دینی به حالت‎های عشقی (در اتمسفر دوست‎دختربازی و این حرف‎ها) از دو انگی به واه خدا مرگم بده (!) از فریاد و شعار به فیگور ادا و اطوار و... و در یک کلام سیر تحول یک فیلم‎ساز از فکر و استدلال به کنایه و ابهام و هر چیزی که احساسات مخاطب را هدف بگیرد، این‎ها سیر تحول «حاتمی‎کیا»ست. این نکته را دست‎کم نگیرید! فکر و فلسفه در بین اکثر روشن‎فکران ما تعطیل است. وگرنه «بانو» به چه بهانه و دلیلی جوان‎هایش را به خیابان می‎کشد؟ اگر یکی این وسط نفله شد، آیا شهید است؟ شهید چه راهی؟ چرا حاتمی‎کیا هم مثل سران فتنه و بسیاری از نحله‎های روشن‎فکری ما، گمان می‎کند نخستین و مهم‎ترین مشکل جوانان ما محدودیت‎های جنسی است؟ جوان‎ها اگر شغل و درآمد داشتند، چه مشکلی با ازدواج دارند؟ منظورتان از شناخت قبل از ازدواج، لاس زدن که نیست؟ اگر هست، چرا حداقل واضح حرف‎تان را نمی‎زنید؟ تمام استدلال‎ها و فلسفه و منطق‎های «گزارش یک جشن» را مچاله کنی و عصاره‎اش را بگیری، این می‎شود که: «در مورد روابط قبل از ازدواج دختر و پسرهای نامحرم سخت نگیرید.» حاتمی‎کیا می‎خواهد با همین یک استدلال - که تازه خودش کلی تبصره و اما و اگر دارد - کل نظام سیاسی و اجتماعی جمهوری اسلامی را به چالش بکشد. می‎خواهد مخاطب‎های جوان را برای اعتراض به خیابان بکشد. این سیر تحولات فیلم‎سازی «حاتمی‎کیا»ست و مصیبت ما با این جماعت، وگرنه این خط، این نشان، اگر ایشان جرأت داشت بحث منطقی کند؟! اگر جرأت داشت در مورد رویکرد و کارکرد فعلی فیلمش در چنین روز و روزگاری واضح و شفاف حداقل اعلام موضع کند؟! والسلام.