حضرت امیرالمومنین(ع) اولین کسی است که در حکومت اسلامی سه جنگ داخلی کرده است و شاید بتوان ایشان را قهرمان جنگ های داخلی نامید تا جایی که جنگ نهروان جنگی است که میان سپاهیان حضرت رخ داده است. امام علی(ع) در خصوص این جنگ ها می فرماید که اگر من نبودم هیچ کسی این کار را نمی کرد و بعد اشاره می کند، من بودم که چشم فتنه را کور کردم.

متن زیر یادداشت شفاهی مهدی همازاده محقق و پژوهشگر تاریخ اسلام در خصوص دافعه های امیرالمومنین(ع) است که منجر به سه جنگ شد تا جایی که کسانی که به نحوی از این جنگ ها آسیب دیده بودند یا زمینه ساز حادثه کربلا شدند و یا مستقیماً شرکت داشتند.

اول؛ امیرالمؤمنین(ع) در جنگهای با مشرکین، حضور فعال داشت اما خیلی از کسانی که بعد از رسول خدا(ص) مورد اقبال قریش قرار گرفتند و به آنها قدرتی تفویض شد، کسانی هستند که در این درگیری های نظامی زمان پیامبر(ص) هیچ حضور چشمگیری ندارند، و حتی در تواریخ و سیره های بزرگان اهل سنت هم هیچ خاطره ای و هیچ داستانی از حضور فعال توسط آنها درج نشده است، حتی زمانی که مواجهه ی نظامی در مدینه و مکه وجود داشت اینها به حالت کجدار و مریض، حالتی که یکی به نعل و یکی به میخ، با مواضعی که به واسطه آن، سران قریش ضربه نخورند، با این حالت ها سپری کردند.

اینها بعد از رسول خدا(ص) هم برای تصدی خلافت با اجماع قریش مواجه بودند و این مسئله در تواریخ اهل سنت به وفور به چشم می خورد، این تحلیل نیست و توصیف آنهاست، مثلاً در مورد تعیین خلیفه سوم که از بنی امیه است، خلیفه سوم بعد از تلاشهایی که امیرالمؤمنین(ع) برای کسب آرای شورا می کردند و موفق نشدند، خطاب به امیرالمؤمنین(ع) گفت: "که من چه کار کنم وقتی که قریش تو را دوست ندارند" و این ضرب المثل در عرب معروف است که: احبک حب قریشِ عثمان، یعنی اینکه تو را دوست می دارم همانطور که قریش عثمان را دوست می داشت.

در واقع کسانی که بعداً توسط قریش و توسط کسانی که دشمن اسلام هم بودند، تا سال هشتم هجری یعنی تا دو سال مانده به رحلت پیامبر(ص) مورد اقبال قرار گرفتند، اینها دشمنان و خصمای رسول خدا(ص) بودند؛ بعد از دو سال بعد که پیامبر(ص) رحلت می کنند باز این افراد در جریان ثقیفه مورد اقبال قرار گرفتند؛ چراکه چهره ای که آنها از خودشان نشان داده بودند، چهره ای به اصطلاح اهل لین و نرمش و سازش با دشمنان بود؛ ولی امیرالمؤمنین(ع) این طور نیست، حضور امیرالمؤمنین(ع) در جنگها کاملاً چشمگیر است و به وفور حضور دارد و شجاعانه در صحنه و خط اول نبرد است.

دوم؛ عده ای هستند که همچون امیرالمؤمنین(ع) در این دوران حضور فعال دارند، آنها هم در برابر قریش و حتی در برابر یهود سینه سپر می کنند ولی بعد از رسول خدا(ص) اتفاقاتی در سیستم سیاسی و اقتصادی حکومت افتاد، مثلاً در زمان خلیفه دوم یک دیوانی تنظیم شد که در این دیوان معیار تقسیم بیت المال برحسب زمان اسلام آوردن آنها بود، مهاجر یا انصار بودن، شرکت در غزوات معیار شد.

یا مثلاً بدریون بر احدیون مقدم شدند، احدیون بر خیبریون، و همینطور به بعد و اگر مثلاً مهاجر و انصار هر دو سابقه‌ای مساوی‌ در جنگها داشتند، مهاجر بر انصار مقدم بود؛ این شیوه ای بود که عمر تدوین کرد و بالطبع افرادی مثل طلحه و زبیر و... برخورداری های بسیار زیادی پیدا کردند؛ سعد بن ابی الوقاص، عبدالرحمن بن عوف و... اینها از بزرگان اهل سنت هستند و ما هم اهانتی نمی خواهیم به آنها بکنیم فقط نقل تاریخ خودشان است و در تواریخ اهل سنت در مورد خانه های متعددی که از آنها نقل کرده اند، از طلحه، از زبیر، از سعدبن ابی الوقاص، مثلاً خانه ای در کوفه یکی در مدینه و یکی در مکه و... تعداد بیشمار خدم و حشم که آنها داشتند؛ راجع به زید بن ثاقب کسی بود که با شیشه طلا و جواهراتش را پس از مرگش تقسیم می کردند، یا راجع به طلحه، نوه اش گفته است که 30 میلیون دینار یا درهم از خودش به جا گذاشت که این رقم بسیار هنگفتی است، تعداد دامهایی که اینها داشتند بسیار زیاد است، راجع به عبدالرحمن بن عوف که از عشره مبشره اهل سنت است یعنی از آن ده نفری است که اهل سنت به ایشان خیلی ارادت دارند و جزء آن شورای شش نفره ی تعیین خلیفه سوم هم هست این کسی است که راجع به آن گفته اند که از همه ی قریش بیشتر مال داشت و راجع به خودش اخبارهایی را نقل کرده اند که خودش نگران بود که مبادا این حالت کسب زندگی اشرافی ای که من دارم من را مثلاً به سایر صحابه ای که از دنیا رفتند ملحق نکند؛ همین ها بعداً مقابل امیرالمؤمنین موضع گرفتند.

وقتی که امیرالمؤمنین(ع) می خواهد به قدرت برسد سعدبن ابی الوقاص پدر عمر سعد و عبدالرحمن بن عوف که البته قبل از عثمان از دنیا رفت ولی مخالف امیرالمؤمنین(ع) بود در شورای شش نفره رأی ندادند، سعد بن ابی الوقاص کناره گرفت و با امیرالمؤمنین(ع) بیعت نکرد، طلحه در شورای شش نفره به امیرالمؤمنین(ع) رأی نداد بعداً هم تلاش بسیاری داشت که به کمک ام المؤمنین خلیفه چهارم بشود و نشد، یک بیعت صوری کرد و بلافاصله هم زیرش زد و در جمل شرکت کرد؛ زبیری که از بقیه سوابقش بهتر بود بالاخره پنجمین نفری بود که اسلام آورد و بالاخره کسی بود که در ماجرای ثقیفه به نفع امیرالمؤمنین(ع) شمشیر کشید، در شورای شش نفره تنها کسی که به امیرالمؤمنین(ع) رأی می دهد حتی تا آن موقع هم پای کار هست ولی در دوران عثمان به واسطه‌ی این بریز و بپاش ها تحریک شد؛ بعضی ها هم به لحاظ سیاسی مخالفت می کردند، مثلاً ببینید عبدالله بن ابی الصرع برادر رضاعی خلیفه سوم استاندار مصر می شود، عبدالله بن عامر که پسر دایی یا پسر خاله خلیفه سوم هم هست استاندار بصره می شود، ولید برادر مادری اش، شرابخوار معروف استاندار کوفه می شود، مروان حکم که فامیل اوست یا داماد او از بنی امیه است که تبعیدی رسول خدا(ص) از مدینه بود و ملعون ترین فرد نزد رسول خدا(ص) بود او را برمی گرداند و نخست وزیر و همه کاره بیت عثمان بود و در نتیجه چه مشکلاتی را که به بار نیاورد؟!

یعنی ما یک فساد سیاسی، یک باندبازی اموی در دوران خلیفه سوم داریم به علاوه یک فساد اقتصادی، مالهای هنگفتی که از فتوحات و جاهای دیگر به عنوان صله رحم و به عناوین دیگر، بنی امیه به همدیگر بخشیده می شد، خود خلیفه سوم خانه مجللی ساخت و آنرا گچ کرد در آن موقع خانه گچی خانه ویژه ای بود و درهای این خانه را با عاج فیل ساختند و تزیین کردند، بالاخره خانه ویژه ای ساخته بود و وقتی هم به او اعتراض می کردند می گفت که این خانه خلیفه است من می روم و این را برای شما مسلمین به جای می گذارم، حتی در ابتدا که با او بیعت کردند و او برای نماز مغرب و عشاء به مسجد می رفت دو نفر جلویش فانوس تشریفاتی می گرفتند که مقداد اعتراض کرد که این بدعت ها چیست و قبلاً ما این چیزها را نداشتیم و... ؛ از این قبیل افراد زیادند.

این حالت وقتی ایجاد شد، کم کم صحابه هم تغییر رویه دادند، حتی زبیری که تا آن موقع پای کار امیرالمؤمنین(ع) ایستاده بود، بعد از آن دوازده سال خلافت عثمان، روش زندگی اش تغییر کرد و متأسفانه بحث آقازادگی را هم شاهد هستیم، پسرش عبدالله هم در همین دوران بزرگ شد به نقل روایات همین عبدالله، زبیر منا اهل البیت را از اهل البیت جدا کرد و البته آن بحث آقازادگی، منحصر به عبدالله بن زبیر نیست، محمد بن طلحه هم بود، مصعب بن عبدالرحمن بن عوف هم بود، برخی از آقازادگان خلیفه‌ی سوم هم بودند، عبیدالله بن عمر آقازاده خلیفه سوم هم بود و بعداً یکی از فرماندهان لشکر معاویه بود؛ از این قبیل افراد زیاد هستند. بخشی از این دافعه ها وابسته به شخصیت خود امیرالمؤمنین(ع) بود، و ایشان پای اصول می ایستاد مثل آنجایی که در قضیه عبیدالله بن عمر بعد از کشته شدن پدرش سه نفر را که به واسطه اینکه به آنها ظن و گمان داشت که در قتل پدرش شریک بودند آنها را کشت امیرالمؤمنین(ع) دید که عثمان او را بخشید و حضرت از این قضیه به خشم آمد و به سراغ عثمان رفت و به وی گوشزد کرده بود که چرا این کار را کرده است و تهدید کرد که اگر دستش به عبیدالله برسد مطمئناً حکم خدا را راجع به آن اجرا خواهد کرد ولو اینکه شما خوشتان بیاید یا نیاید، و همان شب خلیفه سوم عبیدالله را به کوفه فرستاد و یک زمینی را هم به او بخشید؛ این قضایا باعث شده بود یک دافعه هایی از امیرالمؤمنین(ع) به خاطر اجرای حکم خدا که پایش می ایستاد، این آقا از او جدا شود و بعدها رفت و به سپاه معاویه پیوست، از این قبیل افراد هم کم نیستند در شخصیتها و خواص در زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع) حتی در سرزمینهای تحت خلافت حضرت زندگی می کردند، هرچند با آنها برخوردی از نظر اصول می کرد لذا آنها می رفتند و به معاویه ملحق می شدند، حتی بعضی هایشان بیت المال را که تحت حکومتشان بود جمع می کردند و می رفتند و به معاویه ملحق می شدند.

حضرت به مالک اشتر می گوید که چرا اینها دارند به معاویه ملحق می شوند؟ مالک اشتر هم می گوید به خاطر این است که شما پای اصولتان می ایستید؛ در تقسیم اموال آن نظام دیوانی خلیفه دوم را حضرت به هم زد و بین عرب و عجم، بین مهاجر و انصار، بین سابقه دار و غیر سابقه دار هیچ فرقی نگذاشت و همه از دم برابر می شدند، مالک اشتر هم گفت شما این کار ها را کردید و اینها هم که همه ناراحت شدند دارند می روند.

اما عکس این هم آن طرف هم هست و سمت معاویه برعکس این با آنها برخورد می کنند؛ این یک سری چیزها وابسته به شخصیت امیرالمؤمنین بود که روی اصول ایستاده بود.

از طرفی یکسری مسائل هم وابسته به زندگی خود این آقایون بود، یعنی بعد از پیامبر(ص) کسب زندگی آنها و نوع برخورداری هایشان از حلال و حرام در دنیا، به نحوی شده بود که دیگر نمی توانستند اصلاً پابه پای امیرالمؤمنین(ع) بایستند و راه را ادامه دهند؛ این دو تا عامل یعنی یکی بازتاب های شخصیتی امیرالمؤمنین(ع) از سر اصول و یکی دیگر تغییر کسب زندگی حضرات خواص پس از پیامبر(ص) باعث شد که به نوعی در زمان حکومت امیرالمؤمنین اینها از حضرت جدا شوند.

سوم؛ تاثیر این پایبندی بهاصول را در جنگ جمل ببینید که مثلاً تدارکات چی های جنگ جمل یکیشان همان عبدالله بن عامر استاندار بصره در زمان عثمان است، دیگریشان یعل بن منیه استاندار عثمان در یمن است که آنها بلافاصله پس از آنکه امیرالمؤمنین(ع) به خلافت رسید اینها را از کار برکنار کرد و البته همه استانداران سابق را برکنار کرد و ابوموسی اشعری که بعد از جمل برکنار می شود؛ خب اینها که نمی توانستند بگویند آی مردم، به خاطر اینکه ما از قدرت و ثروت کنار زده شده ایم بیایید به جنگ با علی(ع) برویم، چند تا بهانه شرعی درست کردند و کسی را هم که در جامعه آنها مقبول بود، ام المؤمنین عایشه را که خود امیرالمؤمنین(ع) در انساب الاشراف دارد که او مطاع ترین افراد در نزد مردم است یعنی اطاعت بردار ترین و مقبول ترین مردم است او را پیش انداختند با خطبه های آنچنانی زبیر، با خطبه های آنچنانی طلحه، خصوصاً با خطبه ها ی ام المؤمنین که وی خطیب و سخنور هم بود و جایگاه و مقبولیت اجتماعی هم داشت، آنها این جنگ را راه انداختند.

اگر در جنگ جمل ملاحظه کنید می بینید که ادبیات مقابله با امیرالمومنین کاملاً ادبیات دینی است، جمله هایی نظیر ما برای اجرای حکم خدا آمده ایم، برای اجرای حکم قصاص آمده ایم، خلیفه مظلوم واقع شده است، حرام خدا حلال شده و حلال خدا حرام شده است و ... ، کاملاً ادبیات این چنینی است؛ و اصلاً این گونه نیست که ما را از قدرت و ثروت کنار گذاشته اند و حالا ما می خواهیم به جنگ با امیرالمؤمنین(ع) برویم؛ یک بحث این است که واقعاً پشت قضیه همان مفسدینی بودند که تدارکاتچی جنگ بودند مثل همان افرادی که نام برده شد و با ظاهرسازی دینی و سوءاستفاده از زنان پیغمبر و آیات قرآن و...

چهارم؛ راجع به خوارج سپاهی که مقابل امیرالمؤمنین(ع) صف آرایی کردند 4هزار نفر ذکر شده است و نصف شهر نیست، ولی بله نوشته اند که بعد از نهروان کمتر خانه ای در کوفه بود یا خانه ای در کوفه نبود که پارچه سیاه جلوی سردرش نباشد، کوفه در جمل 12 هزار نفر فرستاد و با بصره جنگید، در صفین 80 هزار نفر فرستاد و با شام جنگید، در نهروان هم کوفه با کوفه جنگید، یعنی برادر، برادر را می کشت، پسر، پدر را می کشت، فامیل، فامیل را می کشت و این خیلی غیرقابل تحمل است، برای کوفه ای که تا قبل از خلافت امیرالمؤمنین(ع) هم برخودار غنایم و فتوحات بود و برای کوفه ای که تا قبل از این بیت المال خوبی هم به آنها تخصیص داده شده ؛ حالا در زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع) نه تنها آن وضعیت ادامه پیدا نکرده است بلکه برعکس گرفتار سه جنگ شدند که حتی در این جنگ ها مجبور شدند تا خودشان را هم بکشند و این برایشان خیلی غیرقابل تحمل بود؛ و این شعاری که الان ما می دهیم که "ما اهل کوفه نیستیم ..." شعاری کاملا استراتژیک است، شرایط آنها شرایط عادی نیست وقتی که فامیل، فامیل را بکشد آن هم در کوفه ای که بالاخره رنگ و بوی قبیله ای خیلی در آن حکمفرماست، خب خیلی برای آنها سخت است.

بعد از این قضایا و بعد از نهروان بود که دیگر عوام کوفه هم آن شعار های سابق دیگران را نمی دادند و دیگر آنجاست که خطبه های دردآلود حضرت امیرالمؤمنین(ع) شروع می شود، گریه های او بر سر منبر، این عمار و... اینجاست؛ حتی در جاهایی التماس می کند که مردم بیایید صفین 2 در راه است، جنگ دوم در راه است؛ جالب این جاست که قبل از ماجرای نهروان معاویه ترسیده و از لشکرکشی در مقابل امیرالمرمنین(ع) برای حمله دوباره به شام ترسیده است و می گوید مطالبه چه چیزی را بکنیم، ولی وقتی در جنگ نهروان خبر اختلاف در لشکر امام را می آورند، خوشحال می شود و اینها برای مبارزه پیشدستی می کنند؛ از این به بعد است که غارت شروع می شود، غارت هایی که فرستاده های معاویه در حمله به مرزهای تحت نفوذ امیرالمؤمنین(ع) است انجام می شود، حتی یک جاهایی هم هست که در مکه و مدینه می آمدند و غارت می کردند و از مردم بیعت می گرفتند برای معاویه و بر می گشتند، کار به اینجا می رسد و واقعاً اقتدار سیاسی امیرالمؤمنین(ع) دیگر آن جوری که اول بود دیگر نبود نه در کوفه و نه در بقیه سرزمینهای تحت حکومت و قدرت خودش.

این به این خاطر بود که خواص خود امیرالمؤمنین(ع)، منظورم همان کوفیان است و همان هایی که بیش از بقیه ی شهرهای تحت خلافت ایشان از ایشان فرمانبری داشتند، حتی اینها هم دیگر بریده بودند؛ مقطع بعد از نهروان می شود گفت که بریدن عوام است حتی در کنار خواص تا قبل از نهروان تحلیلش فرق می کند.

پنجم؛ امروز هم همین طور است، یعنی حضرت امام هم همین طور بود، حتی بعضی از این آقایان که الآن مقابل رهبری ایستاده اند از روی کینه ای است که از حضرت امام داشتند چرا که در زمان حضرت امام با اینها برخورد شده بود، یعنی خود امام با اینها شخصاً برخورد کرده بود یا برکنارشان کرده بود یا برخورد تندی با آنها کرده بود و اینها کینه حضرت امام را در دل دارند و امروز با حرفهایی که امروز زده می شود به صورتی دیگر همان حرفهاست، حتی با اسم و خط و اینها دارند این کینه ها را بروز می دهند؛ بله حضرت امام با امثال بنی صدر برخوردهای تندی کرده است با نهضت آزادی با جبهه ملی برخورد های تندی کرده است و همانها الآن دارند انتقام می گیرند و این طور نیست که نشسته باشند و کاره ای نباشند در این ماجراها؛ بقیه هم همین طور هستند، حتی خواصی هم که حالا به اسم خط امام مقابل حضرت امام ایستاده اند اینها هم در زمان امام باید مطالعه کرد که از چه کسانی ضربه خورده اند، چه بهره مندیهایی داشتند که الآن ندارند و از دست داده اند، که امروز به اسم خط امام و خط انقلاب انتقام می گیرند.