"این روزها از بعضی تریبون ها شنیده میشود که در کربلا هم مذاکره صورت گرفت . خوب این درست ، اما صورت مذاکرات چه بود ؟ امام حسین (ع) در چهار ماهی که در مکه مستقر شد مذاکره کرد. امام با چه کسی مذاکره کرد؟ مذاکره او با قبایل و سران قبایل بود و تنویر افکار عمومی و دشمن شناسی کرد و با معرفی دشمن زوایای عهد شکنی و پیمان شکنی دشمن را آشکار نمود"

محمد رضا تقوی فرد/حادثه بزرگ عاشورا پیش درآمدهایی داشت که منجربه بروز و ظهور این حادثه بزرگ در جهان شد. شاید کمتر راجع به این پیش درآمدها، درحسینه ها، تکایا و مساجد در این ایام صحبت شده باشد و این بحث شاید بیشتر در رسانه های مکتوب و رسانه های دیداری و شنیداری و در محافل دانشگاهی به صورت تخصصی مورد بحث قرارگرفته است و فرازهایی از تاریخ که درآن مقاطع منجر به عاشورا شده مورد بررسی قرارگرفته است. در فرصت اندکی که در خدمت شما هستم، خواستم گذری و نظری داشته باشیم به آنچه که در تاریخ سال 60 هجری وچه بسا قبل از آن گذشت تا منتج به حادثه عاشورا در سال 61 هجری شد.

اولا یادمان باشدکه حادثه عاشورا فقط 60 سال بعد از بعثت پیامر اتفاق افتاد! زمان خیلی کمی است. در مقطعی به اندازه طول عمر یک انسان عصر امروزی، اسلام آنچنان دچارتحریف و دچار دست اندازی شد که به قول دکتر شریعتی حتی از آن بعنوان تحریف هم نمی توانیم یاد کنیم! شاید بتوانیم بگوییم که اسلام دچار وارونگی شد. چون مسلمان ها مقابل امام خودشان ایستادند. چه شد که فقط 60 سال بعد از بعثت پیامبر (ص) و چند سال پس از رحلت حضرت علی (ع) این اتفاق افتاد؟

جدای از این در بررسی خود عاشورا به نکات و ویژگی هایی بر می خوریم که بررسی تک تک آنها می تواند ما را به گذشته برگرداند و تاثیر گذشتگان در بروز چنین حادثه ای را روشن بکند. باید هر کدام از اجزای عاشورا را بتوانیم بررسی کنیم و بگوییم اینها پیامد کدام نوع نگاه به مسئله اسلام ، به مسئله جامعه، به مسائل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه است که اتفاق می افتد. وقتی مسلمانها تنها چند سال بعد از رحلت پیامبر (ص) و در زمان حیات خورشید تابانی چون علی بن ابیطالب (ع)، با مدعی خلافتی مواجه می شوند که تصمیم می گیرد نماز جمعه را روز چهارشنبه بخواند! و صدای کسی درنمی آید باید انتظار داشت که این این زاویه ای که ایجاد شده است، درسال 61 هجری منجر به بروز چنین حادثه شگفت انگیزی شود. همان مسلمان ها بودند، همان بستر بود و همان شرایط بود که زمینه را برای بروز چنین حادثه ای فراهم کرد که حسین بن علی (ع) را بعنوان خارجی معرفی کنند و سپاه گسترده ای که از او برای اینکه بیاید و درکوفه خلافت بکند دعوت کرده بودند، همان سپاهیان کوفه، درکربلا در مقابلش صف آرایی کنند و در کشتن او از همدیگر سبقت بگیرند. چه اتفاقی می افتد؟

همان کسانی که که حتی در زمان حیات پیامبر معجزاتی ورای قرآن و به غیر از قرآن می خواستند معجزات عینی تر از قرآن از پیامبر می خواستند، طبیعی است که همان نگاه جهل آمیز و وابسته به بت های شرک والحاد و دلهای آلوده ای که پاک نشده بود، جنایت بیافریند. این ناپاکی ها رشد کرد و درطول زمان و یک زمان کوتاه، حسین (ع) را به قتلگاه برد. شما ببینید واقعا خانه کعبه درزمان عرب جاهلیت هم وجود داشت، با این تفاوت که درخانه کعبه بت ها بودند. این طوافی که مسلمان ها دراطراف خانه کعبه می کنند، این طواف قبلا به شکل دیگری بود. آنها دورکعبه می چرخیدند، هلهله می کردند و کف وسوت می زدند. خیلی ازاینها عادت بود و خیلی ها وابستگی های جهل آمیز ودنیا طلبانه و نیازآلود به دنیا که مجبور بودند این حسشان را پنهان بکنند.خیلی ازآنهایی که آمدند و لا اله الا الله گفتند و رسالت پیامبر (ص) را تائید و به نبوت ایشان اذعان کردند، خیلی ازآنها قلبا نپذیرفته بودند و نفاق دروجودشان بود. سوره توبه فریاد می زند ازدست اینها. خطاب به پیامبرمی گوید اینها اگر توبه نکردند یا از توبه شان برگشتند و عهد شکستند در مقابلشان بایست. همان عهد شکنی ها و همان پیمان شکنی های نسبت به مبانی اسلام و پروردگار بود که خودش را درسال 61 هجری در شمایل آشکار کفر در برابر ایمان نشان داد.

چطور می شود که شما یک فردی رامی شناسید، می دانید او نوه پیامبر و فرزند علی(ع) وفاطمه زهرا (س) است و شنیدید یا از پدرانتان شنیده اید که پیامبر (ص) خطاب به امتش گفت فاطمه (س) پاره تن من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده است وهرکس مرا بیازارد خدارا آزرده است. هر کس او را خوشنود کند مراخشنود کرده است و هر کس مرا خشنود کند خدا را خشنود کرده است. شنیدند که پیامبر (ص) دروصف امام حسن (ع) وامام حسین (ع) گفت اینها سید شباب اهل الجنت یعنی سید و سالار جوانان اهل بهشتند. آنها دیدند که حسن (ع) و حسین (ع) در آغوش پیامبر و بر شانه پیامبر جا داشتند و دیدند و شنیدند که نام حسن (ع) و حسین (ع) را پیامبر (ص) برای آنها انتخاب کرد. تمام بند بند این تاریخ را آنها ازنظرگذراند، خوب چه اتفاقی افتاد؟

آنچه که باعث شد این اتفاق بیفتد از یک طرف کفری بود که درد دلهای به ظاهرایمان آورده وجود داشت. اینها به واسطه اینکه در برابر پیامبر ص حرفی نداشتند بزنند ویا در برابر سپاه اسلام مجبور بودند تسلیم بشوند خودشان را به رنگ اسلام در آوردند. آنها لا اله الا الله گفتند اما نه برای رستگاری ، گفتند تا با سلاح لا اله الااله مقابل الله بایستند. همان چیزی که امروز شما بین بعضی از این مسلمان نماها در دنیا می بینید که با پرچم لااله الاالهی پیش می آیند. پدیده منفور داعش خودش را با پرچم لااله الاالها داردنشان می دهد وتظاهربه اسلام می کند، اما آیا این اسلام است؟ آیا آنچه که آنها می گویند از قلبشان می گویند یا مزد آن را می گیرند و می گویند؟

امسال به نظر من نمود عینی عاشورا خیلی آشکاراست . با یک نگاه به اطرافتان دقیقا می توانید متوجه بشوید که چه اتفاقی دارد می افتد. وقتی به تاریخ مراجعه می کنید و ورق می زنید ، می بینید که اتفاقاتی که در طول تاریخ افتاد منجر به ماجرای کربلا شد. خوب برویم جلوتر، زمانی که امام حسن مجتبی (ع) با معاویه بن ابوسفیان صلح نامه امضاء کرد چه شرایطی حاکم بود و چه اتفاقی افتاد؟ اگر شرایط برای امام حسین (ع) فراهم شد برای قیام کردن ، اگرهمان شرایط برای امام حسن (ع) هم فرام شده بود ، اما حسن (ع) هم مثل اما حسین (ع) عمل می کرد. اینها امام معصومند. اینها هدایت گرند. شرایط امام حسن مجتبی (ع) ایجاب می کرد که صلح نامه ای بین او و معاویه نوشته شود . چون خدغه کرده بودند، عمروعاص به معاویه گفت بیا خدغه ای به کار ببندیم، مانمی توانیم این کاریزما و معنویتی که در وجود حسن بن علی (ع) وجود دارد را از او بگیریم. گفت برای اینکه حسن (ع) را تنها و بی یار کنیم، بیا نقشه بکشیم وبگوییم ما مسلمانیم و شما هم مسلمانید و ما قصد جنگ نداریم. اوبه معاویه گفت صلح نامه ای سفید را برای حسن بن علی (ع) بفرست و بدان که او زیر بار این صلح نمی رود، چون او با ما صلح نخواهد کرد. بعداز آن به روسای قبایل بگو ما قصد جنگ نداشتیم ومی خواستیم خون مسلمانان ریخته نشود و یک صلح نامه سفید هم نوشته وامضا کردیم و به حسن بن علی (ع) هم گفتیم هرچه می خواهی درآن بنویس وامضاء کن تا صلح کنیم .

حالا چه حقه ای درکار بود؟ ببینید، اگرآن اتفاق آگاهانه نمی افتاد چه تحریفی دردین صورت می گرفت؟ امام حسن (ع) جنگ طلب و معاویه صلح طلب معرفی می شد. پس امام حسن مجتبی (ع) علیرغم همه فشارهایی که خوارج می آوردند و همه آنهایی که درپیمانشان با علی (ع) عهدشکنی کرده بودند وهمانهایی که علی (ع) را اذیت کرده بودند، همانهایی که وقتی مالک اشترنخعی بر تیرک خمیه معاویه کوبیده بود دورعلی (ع) را گرفته وگفتند لاحکم الا لله و مالک مجبور به عقب نشینی شد، همانها آمدند و دورامام حسن (ع) جمع شدند وگفتند صلح نامه را امضاء نکن ، چه صلحی ؟! می جنگیم . اما امام حسن مجتبی (ع) آگاهانه دراین صلح نامه بندهایی را گنجاند، بنا به شرایطی که وجود داشت، چون دشمن خارجی مرزهای اسلامی راتهدید می کرد، انسجام دربین نیروهای اسلامی وجود نداشت و یک شرایط خاصی بر جهان اسلام حاکم بود که ایشان بعنوان امام معصوم باید آن را مدیریت می کرد.دربخشی ازاین صلح نامه امام حسن مجتبی (ع) نوشتند که بعد از معاویه بن ابوسفیان ، حسن بن علی (ع) و درصورت نبودن حسن بن علی (ع)، حسین بن علی (ع) خلیفه خواهد بود. معاویه وقتی صلح نامه را دید به زیرکی و زکاوت امام پی برد و پذیرفت. او می دانست که نسلی که از وی به جا می ماند توان اداره امور جامعه را ندارد و می دانست که او رویارویی با حسن (ع) و حسین (ع) ازعهده کسی مثل یزید بن معاویه برنمی آید و به او نیز توصیه کرده بود که هرگز مقابل حسین (ع) نایستد. وقتی معاویه از دنیا رفت امام حسن (ع) شهید شده بود و خلافت عملا براساس همان صلح نامه به امام حسین (ع) می رسید. پیمانی است که بسته شده بود. اما یزید آن پیمان را که پدرش امضا کرده بود شکست! همان طورکه آداب عرب رادرکربلا شکستند. درواقعه عاشورا امام حسین (ع) علی اصغر را روی دست میگیرد وجلو می برد ومی گوید شما با من جنگ دارید، دشمنی خودرا روی این کودک پیاده می کنید؟ آداب عرب اینگونه بود که وقتی پای کودک به میان می آمد، طرف دیگر کوتاه آمده و جنگ ودشمنی را پایان می داد یا قبایل پیوندهای خانوادگی برقرارمی کردند و به دشمنی پایان می دادند. آنها نشان میدهند که نه تنها آزاده نیستند بلکه آداب عرب راهم زیرپا می گذارند! و اصول انسانی را هم لگدمال می کنند. برای همین هم امام حسین (ع) خطاب به دشمن می گوید اگرمسلمان نیستید حداقل آزاده باشید. آنها آنقدر نامرد بودند که قواعد انسانی ، آداب عربی و اصول آزادگی را هم زیر پا گذاشتند و نشان دادند که نه تنها آزاده نیستند ، بلکه بی غیرتند و شرافت انسانی ندارند .

امام حسین (ع) در مدینه به دارالخلافه دعوت شد و بیعت نکرد واین موضوع به روز دیگری واگذار شد تا در بین مردم انجام شود . امام سعی کرد والی مدینه را از گرفتن بیعت منصرف کند و با اطاله زمان از آن بگذرد ولی نشد پس تصمیم گرفت به همراه اهل بیت و یارانش به مکه مکرمه برود و از راه اصلی راهی مکه شد . مدت بیش از چهار ماه هم در مکه ماند و کار سیاسی کرد و ذهن مردم را روشن کرد؛ که حکومت یزید هم خلاف شرع است ، هم خلاف عقل و هم خلاف عهدی که پدرش با امام حسن (ع) بسته است . امام روشنگری کرد و به آگاه کردن مردم پرداخت و این کار بیش از 4 ماه طول کشید تا اینکه در روز 8 ذی الحجه به جای رفتن به عرفات و محرم شدن برای حج تمتع به سمت کوفه رفت . کوفه را برای تشکیل حکومت اسلامی و امر به معروف و نهی از منکر انتخاب کرد چون مردم کوفه از او دعوت کرده بودند و سفیر امینش مسلم بن عقیل برای او نوشته بود که مردم کوفه آماده اند و میتوانید به کوفه بیایید . هرچند که کوفیان سابقه پیمان شکنی با علی (ع) را داشتند و امام حسین (ع) نیز از آن بی اطلاع نبود ولی اجابت دعوت مردم کوفه برای تعیین سرنوشتشان و تشکیل حکومت اسلامی مورد نظر امام بود .

این روزها از بعضی تریبون ها شنیده میشود که در کربلا هم مذاکره صورت گرفت . خوب این درست ، اما صورت مذاکرات چه بود ؟ امام حسین (ع) در چهار ماهی که در مکه مستقر شد مذاکره کرد. امام با چه کسی مذاکره کرد؟ مذاکره او با قبایل و سران قبایل بود و تنویر افکار عمومی و دشمن شناسی کرد و با معرفی دشمن زوایای عهد شکنی و پیمان شکنی دشمن را آشکار نمود. این یکی از مذاکرات امام حسین (ع) بود. یک مذاکره دیگر امام حسین (ع) با حربن یزید ریاحی بود که مانع حرکت قافله امام شده بود و اجازه بازگشت ایشان به مدینه را نمی داد و نتیجه مذاکره هم اینگونه شد که نه به کوفه بروند و نه بازگردند و در راه دیگری حرکت کنند تا حر از کوفه کسب تکلیف کند . نتیجه کسب تکلیف حر از حاکمیت طاغوت را هم که دیدید چه شد! حتی باعث پشیمانی خود حربن یزید ریاحی هم شد. خوب این هم یک مذاکره بود. یک مذاکره دیگر ، مذاکراتی بود که مسلم بن عقیل در کوفه با کسانی که نامه فرستاده و پیمان بستند داشت و آنها ابتدا پیمان بسته و سپس عهد شکستند . این هم یک مذاکره دیگر بود .

امام حسین (ع) در منازل مختلف در مسیر کربلا مذاکراتی داشتند و حتی در کربلا و در شب عاشورا با عمرسعد مذاکره کرد . اما این بدان معنی نبود که حسین بن علی (ع) بخواهد مذاکره کند که ذلت را با چه درجه ای بپذیرد . امام حسین (ع) در شب عاشورا هم با فرمانده دشمن در کنارفرات مذاکره کرد ولی موضوع مذاکره چه بود ؟ او میخواست عمر سعد را متوجه اشتباهش کند . میخواست به او بفهماند که نه به گندم ری خواهد رسید و نه به خرمای بغداد و سودای فرمانداری او تحقق نمی یابد . قصد امام از مذاکره دفاع از حق و آشکار کردن چهره باطل بود .
اصل و اساس ماجرا هم در پیمان و صلح نامه امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع) دشمن شناسی بود. حسن بن علی (ع) صلح نامه امضا کرد اما دشمنش را میشناخت و میدانست که آن دشمن بر این عهد پا برجا نخواهد ماند . امام حسن (ع) زمینه قیام امام حسین (ع) را فراهم کرد . امام حسین (ع) هم وقتی مذاکره کرد او نیز دشمن را میشناخت و میدانست که طمع ، دنیا طلبی و پیروی از نفس تمام وجود آنها را اشغال کرده است . اگر انسان در هر جهادی ، چه جهاد با نفس و چه جهاد با دشمن بیرونی ، دشمن را بشناسد پیروز می شود .

کافی است که بدانیم شیطان دشمن ماست و بدانیم که ما را به پیروی از نفس اماره دعوت میکند ، آنوقت ما راه او را نمیرویم و فریب زرق و برق های اطرافمان را نمیخوریم . در جهاد اصغر و در میدان جنگ هم اینگونه است. هردوجهاد دشمن شناسی نیاز دارد . بله، گاهی ممکن است لازم باشد برای اینکه اتمام حجت کنیم یا نتیجه ای بگیریم با دشمن مذاکره هم انجام شود ، اما این به آن معنی نیست که فریب دشمن را بخوریم و ظاهر آراسته دشمن ما را فریب دهد . درس عجیبی که نهضت امام حسین (ع) به ما می دهد همین است. من به شما عرض کنم که صلح نامه حسن بن علی (ع) همان قیام نامه حسین بن علی (ع) است . امام حسن (ع) راه بهانه دشمن را بست و امام حسین (ع) به خوبی توانست مسیر را پیش ببرد وچهره واقعی دشمن را نشان دهد. انشاالله که با چراغ هدایت و کشتی نجات حسین (ع) راه راست را گم نکنیم . انشاالله که مصباح الهدای دین پیامبر چهره سخیف ، زشت ، زننده و از طرفی فریبنده دشمن را پیش ما آشکار کند . انشاالله خدا به ما قدرت و توان بدهد تا خوب بفهمیم حسین (ع) که بود ، حسین (ع) چه کرد و برای چه قیام کرد . اگر ما مفهوم امر به معروف و نهی از منکر را بخواهیم از قیام امام حسین (ع) نتیجه بگیریم ، مفهوم امر به معروف و نهی از منکر یعنی قیام برای حاکمیت دین خدا که از نماز شروع میشود وبه تبری ختم میشود ، یعنی همه احکام الهی به همان اندازه که نماز واجب است، حفظ و برقراری حکومت اسلامی هم واجب است و این همان تعبیری است که حضرت امام (ره) میفرمایند که حفظ حکومت اسلامی همچون اقامه نماز واجب است .

متن سخنان محمد رضا تقوی قرد در هیات جوانان مکتب القرآن

منبع